|
|
زندگی نامه کوتاه از حضرت عباس(ع) |
|
|
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
دوران كودكي حضرت ابوالفضل العباس (ع) در روزهاى كودكى عباس، پدر گرانقدرش چون آيينه معرفت، ايمان، دانايى و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانىاش بر وى تاثير مىنهاد. او از دانش و بينش امام على(ع) بهره مىبرد. حضرت در باره تكامل و پويايى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در كودكى علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر، كه از مادرش آب و غذا مىگيرد، از من معارف فرا گرفت.
در آغازين روزهايى كه الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو يك. عباس گفت: يك حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى كرد و گفت: شرم مىكنم با زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ام، دو بگويم. پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده اى پاك و مبارك براى ايام نوجوانى و جوانى عباس فراهم كرد تا در آينده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه كه على(ع) با نگاه بصيرت آميز خود آينده عباس را نظاره مىكرد، با لبختدى رضايت آميز، سرشك غم از ديدگان جارى مىكرد و چون همسر مهربانش از علت گريه مىپرسيد، مىفرمود: دستان عباس در راه يارى حسين(ع) قطع خواهد شد.
آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنين خبر مىداد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمويش جعفر بن ابىطالب در بهشت پرواز كند. محبت پدرى گاه امام على(ع) را بر آن مىداشت تا پاره پيكرش را ببوسد ، ببويد و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اينرو لحظهاى عباس را از خود دور نمىساخت. فرزند پاكدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، كه با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار او حضور داشت.
در ايام دشوار خلافت، لحظه اى از وى جدا نشد و آنگاه كه در سال37 هجرى قمرى جنگ صفين پيش آمد، با آن كه حدود دوازده سال داشت، حماسهاى جاويد آفريد.
مقام علمي حضرت عباس (ع) حضرت عباس (ع) در خانه اي زاده شد كه جايگاه دانش و حكمت بود. آن جناب از محضر اميرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كسب فيض كردند و از مقام والاي علمي برخوردار شدند.
لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع) نقل شده است كه فرموده اند: زق العلم زقا، يعني همان طور كه پرنده به جوجه خود مستقيماً غذا مي دهد، اهل بيت (ع) نيز مستقيماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.
علامه محقق، شيخ عبدالله ممقاني، در كتاب نفيس تنقيح المقال، در مورد مقام علمي و معنوي ايشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقيه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصيتي عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاك بود.
ايثار و جانبازي، راز و رمز تعالي حضرت عباس (ع): با توجه به رواياتي كه در شان حضرت عباس (ع) از ائمه عليهم السلام رسيده و در آن به ايثار و فداكاري در راه امام خويش تصريح شده است، به روشني، فضيلت و مقام آن بزرگوار آشكار مي شود. حضرت عباس (ع) فرزند كسي است كه آيه ( و من الناس يشري نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-207) در شانس نازل شد و از سلاله دودماني است كه اسوه ايثار و از خودگذشتگي بودند و سوره هل اتي، در شان ايثار ايشان نازل شده است.
فداكاري، ايثار و جانبازي در اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السلام از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ به طوري كه اميرمومنان در جايي ايثار را برترين فضيلت اخلاقي مي داند.
در جايي ديگر، علي (ع) ايثار را بالاترين عبادت معرفي مي نمايد و در روايتي ديگر غايت و هدف تمام مكارم اخلاقي را ايثار و از خودگذشتگي مي داند.
علي (ع) در قسمتي از نامه خود به حارث همداني مي فرمايد: بدان كه برترين مومنان كسي است كه در گذشتن از جان و خانواده و مال خويش از ديگر مومنان برتر باشد.
حال در اينجا اين سوال مطرح مي شود كه، مگر ساير شهيدان از جان خود نگذشتند، پس چه چيزي حضرت عباس را از ساير شهيدان متمايز مي سازد؟
جواب اين است كه معرفت حضرت عباس (ع) از همه شهيدان والاتر و اطاعتش از امام خويش، كاملتر بود. براساس ديدگاه اسلام و مكتب اهل بيت (ع) آنچه اعمال نيك را از يكديگر متمايز مي سازد و ارزش اعمال را متفاوت مي كند، همان معرفت و بينش و نيت شخص است و كلام پيامبر اسلام (ص) كه فرمود: (ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين) شايد ناظر به اين معنا باشد.
در ضمن رواياتي كه در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهاي گوناگون و متفاوت نقل شده، به اين دليل است كه ثواب يا عذاب يك عمل معين، با توجه به معرفت و نيت عامل آن متفاوت مي شود. به عنوان مثال، ثواب زيارت امام رضا (ع) در روايتهاي معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضي روايات تصريح شده كه اين تفاوت ثواب، به دليل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آري حضرت ابوالفضل العباس (ع) با كمال معرفت در راه دين و امام خويش جانبازي نمود و مراحل كمال و تعالي را طي كرد.
فضايل حضرت عباس(ع)
1- ادب: حضرت امام على(ع) از همان اوايل خردسالی حضرت عباس(ع) ، توجه خاصی به تربيت او داشت و او را به تلاشها و کارهای مهم و سخت مانند کشاورزى، تقويت روح و جسم، تيراندازى، شمشيرزنی و ساير فضايل اخلاقی ، تعليم و عادت داده بود.
روايت شده است که حضرت عباس(ع) بدون اجازه در کنار امام حسين(ع) نمی نشست و پس از کسب اجازه مانند عبدی خاضع دو زانو در برابر مولايش می نشست. او تربيت شده حضرت على(ع) است که از همين مکتب درخشان درس ادب آموخته بود.
حضرت عباس (ع) هيچگاه به خود اجازه نداد امام حسین (ع ) را برادر خطاب نمايد مگر در لحظه شهادت که فرمود ای برادر مرا درياب.
2- يقين:( درجه بالای ايمان) ويژگی است که کمتر درغير معصوم ايجاد می شود ، اما حضرت عباس(ع) از همان کودکى، يقين به وجود آفريدگار يکتای جهان داشت و در سراسر زندگی خود با همان ويژگی مستظهر به عنايات الهی بود و از اين رهگذر ويژگی های ديگر خود را متبلور می ساخت.
3- وفا: وفای او نسبت به اهل بيت عليهم السلام به غايت زياد و در خور نخستين است. در وفا همين بس که باقر شريف قريشى، نويسنده عرب زبان معاصر، در کتاب" حياة الامام حسين بن علی عليهما السلام " می نويسد:" در تاريخ انسانيت، در گذشته و امروز، برادری و اخوتی صادق تر و فراگيرتر و با وفاتر از برادری ابوالفضل (ع ) نسبت به برادر بزرگوارش امام حسين(ع) نمی توان يافت که براستی همه ارزشهای انسانی و نمونه های بزرگواری را در بر داشت."
4- دلاورى: دلاوری وشجاعت حضرت عباس(ع) نه تنها در حماسه کربلا نمايانگر بود، بلکه در صفين نيز نمايان شده بود به ويژه در جنگ صفين افراد زيادی را کشت و حيرت همگان را از آن دلاوری برانگيخت.
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
کربلا,
,
|
|
|
نوشته شده توسط
رامش در یک شنبه 10 ارديبهشت 1396 |
|
|
|
زینب (س) آرام بخش دل امام سجاد (ع) |
|
|
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
امام زین العابدین علیهالسلام در روایتی مفصل گزارشی از رویداد کربلا و مقدمات و پیامدهای آن از عمه گرامی خود حضرت زینب (س) نقل میکند. این روایت در کتاب «کامل الزیارات» نوشتۀ ابن قولویه قمی (متوفای قرن چهارم هجری) آمده و یکی از مستندترین روایات دربارۀ حادثۀ عاشوراست.
زائده گوید: «به محضر مبارک امام سجاد مشرف شدم. امام به من فرمود: «ای زائده به من گفتهاند که تو هر زمان که بتوانی به زیارت حضرت اباعبدالله الحسین میروی.»
به امام عرض کردم: آری همان طور که به عرض و اطلاع شما رسانیدهاند گاهی چنین سعادتی نصیبم میشود. امام سجاد به من فرمود: چرا چنین میکنی، در حالی که تو نزد سلطان سرزمین خویش از جایگاه خوبی برخورداری؟ همان سلطانی که اجازه نمیدهد احدی ما را دوست بدارد و ما را بر دیگران برتری دهد و فضائل ما را ذکر کند و هر آنچه را از حق ما بر این امت واجب است یادآوری نماید. من به امام عرض کردم: به خدا سوگند من این کار مقدس را فقط به خاطر خشنودی خدا و رسولش انجام میدهم و خشم و ناخرسندی هیچ کس برایم هیچ اهمیتی ندارد و اگر به سبب زیارت حسین ناراحتی و سختیای به من برسد هرگز بر من گران نمیآید.
امام فرمود: به خدا سوگند مطلب همانگونه است که گفتی. من هم دوباره عرض کردم: به خدا سوگند مطلب همانگونه است که عرض کردم. امام از باب تأکید سه بار این را فرمود و من هم از باب تسلیم سه بار همان سخن را عرض کردم. سپس امام فرمود: بشارت بر تو باد، بشارت بر تو باد، بشارت بر تو باد. پس اینک تو را از خبری آگاه میکنم که نزد من از اخبار برگزیدهای است که در خزانۀ سینهام مخزون است.»
سخنان امام سجاد با حضرت زینب
آنگاه امام چنین فرمود:
«هنگامی که حادثۀ هولناک کربلا رخ داد و آن همه بلا به ما رسید و پدرم و فرزندان و برادران و دیگر همراهانش کشته و خانوادۀ آن حضرت به اسارت گرفته شدند و ما را بر شتران بی جهاز سوار کردند تا به سوی کوفه ببرند در آن حال غمبار من با ناراحتی بسیار به جنازههای عریانی که در بیابان افتاده بودند نگریستم و آن صحنه بر من بسی سنگین آمد و اضطراب و ناراحتی من بسی فزونی یافت بهگونهای که نزدیک بود از شدت ناراحتی جان دهم.
شدت افسردگی من به حدی بود که عمهام زینب کبری متوجه بدحالیام شد و به من فرمود: ای بازماندۀ جد و پدر و برادرم مرا چه میشود که میبینم نزدیک است از شدت غم جان دهی؟
من به عمهام گفتم چگونه بیتابی نکنم. در حالی که میبینم سید و سرورم حسین و نیز برادران و عموها و عموزادگان و خاندان و وابستگانم همگی بر خاک غلتیده و در خون غوطهور و برهنهاند و در میانۀ صحرا افتادهاند و این دشمنان ددمنش پوشش آنان را هم به غارت بردهاند. ایشان را میبینم که کسی کفنشان نکرده و به خاکشان نسپرده و کاری به کارشان ندارد گویا که از خاندان دشمنان مسلماناناند.»
سخنان حضرت زینب
عمهام زینب به من فرمود: «از آنچه میبینی بیتابی مکن به خدا سوگند تمامی این حوادث عهد و پیمانی است که رسول خدا با جد و پدر و عمویت بسته است و نیز خداوند پیمانی استوار از مردمانی از این امت گرفته است مردمانی که فرعونهای زمین آنان را نمیشناسند در حالی که آنان در میان اهل آسمانها بسی شناختهشدهاند. آن مردمان بزرگ و برگزیده این پیکرهای پاک پراکندۀ خونآلود را جمع میکنند و به خاک میسپارند. آنان در این سرزمین برای تربت پاک پدرت حضرت سیدالشهدا نشانهای مینهند که اثرش درگذر زمان هرگز از میان نمیرود و هر چه پیشوایان کفر و پیروان گمراهی در محو و نابودی آن بکوشند کوشش ایشان جز بر ظهور و پیدایی آن تربت پاک و بلندی امر آن عزیز نمیافزاید.»
از عمهام پرسیدم: «آن عهد و پیمان که پیامبر با جدم علی و پدرم حسین و عمویم حسن بسته چیست و داستانش از چه قرار است؟» حضرت زینب داستان آن پیمان را از زبان ام ایمن کنیز با وفای پیامبر رحمت چنین تعریف کرد:
گزارش ام ایمن
یک روز پیامبر به خانه فاطمه آمد. حضرت زهرا برای پدر غذایی از آرد و شیر پخت. علی هم طبقی از خرما آورد. من هم قدحی از شیر و سرشیر آوردم. رسول خدا همراه با علی و فاطمه و حسن و حسین از غذایی که مادر فراهم کرده بود خوردند و از آن شیر که من آورده بودم نوشیدند. سپس از خرما و سرشیر خوردند. پس از صرف غذا علی آب ریخت و پیامبر دستانش را شست.
آنگاه پیامبر دست به صورت کشید و به علی و فاطمه و حسن و حسین نگریست و ما شادی و سرور را در چهرۀ مبارک آن عزیز دیدیم. سپس مدتی با گوشۀ چشم به آسمان نگریست. پس از آن روی به سوی قبله گردانید دو دستش را گشود لب به دعا باز کرد و آنگاه به سجده رفت. در حالی که بغض گلویش را میفشرد.
این حالت بغض گرفتگی مدتی به طول انجامید. ناگهان بغض پیامبر ترکید و شروع کرد به زارزار گریستن. سپس سرش را به سوی آسمان بالا برد و پس از آن سر به زیر افکند و اشک همچنان مثل باران از دیدگانش فرو میریخت.
از دیدن این صحنۀ غم بار فاطمه و علی و حسن و حسین بسی محزون شدند و اندوه سراپای مرا هم فراگرفت؛ اما هیبت رسول خدا چنان بود که کسی جرئت نمیکرد سبب این گریۀ شدید را بپرسد. مدت زمانی چنین گذشت. در این هنگام علی و فاطمه طاقت نیاوردند و از آن عزیز علت گریهاش را پرسیدند و عرض کردند: «ای رسول خدا چه چیزی موجب گریۀ شما شد؟ خداوند دیدگان شما را گریان نفرماید. این حال شما دلهای ما را جریحه دار کرد.»
سخنان پیامبر خطاب به امیرالمؤمنین
پیامبر خطاب به امیر المومنین فرمود: «برادرم و حبیبم در این مجلس چنان خشنود شدم که تا کنون آنگونه مسرور نشده بود. شما را مینگریستم و حمد و سپاس خداوندی را بر نعمتی که به خاطر جمع شما بر من ارزانی فرموده بود به جای میآوردم.»
در آن حال سپاس و ستایش جبرئیل بر من فرود آمد و گفت: «ای محمد! خداوند از آنچه در دل تو گذشت آگاه شد و سرور و شادمانی تو را به خاطر داشتن برادری چون علی و دختری مثل فاطمه و فرزندانی چون حسن و حسین دانست. خداوند نعمت را بر تو کامل کرد و بخشش خویش را بر تو گوارا فرمود.» این لطف و کرامت بدین سان بر تو ارزانی شد که:
-آنان و فرزندان و دوست داران شما و شیعیانشان را با تو در بهشت برین جای دهد.
- میان تو و ایشان در بهشت جدایی نیفکند.
- همانگونه که تو حیات جاودانۀ بهشتی مییابی آنان نیز به همانسان حیات جاودانۀ بهشتی خواهند یافت.
- هر چه از نعمتهای ماندگار به تو ارزانی و عطا شود به آنان نیز همان عطا میشود.
- خداوند آنقدر به تو و ایشان عطا میفرماید که راضی و خشنود شوید و حتی بالاتر از رضایت و خشنودیتان به شما عطا میکند.
البته تمامی این نعمتها در پی بلاها و دشواریهای زیادی خواهد بود که در این دنیا به آنان میرسد. شگفت آنکه این بلاها و ناراحتیها به دست مردمانی انجام میگیرد که خود را به دین تو منسوب میکنند و خود را از امت تو میپندارند در حالی که از خدا و از تو بری و بسی دورند. آن مردمان نابکار با ضربات شلاق و شمشیر به جان این برگزیدگان خداوند میافتند و آن عزیزان را به قتل میرسانند.
قتلگاه هر یک از آنان جداگانه و پراکنده و قبرهایشان از یکدیگر دور است. حوادث و بلاهایی که بر سر آنان میآید چیزی است که خداوند برای تو و آنان خواسته و گزیده است. پس سپاس و ستایش خداوند را به جای بیاور که چنین مقام و منزلت والایی را برای تو و آنان برگزیده است و به خواستۀ خداوندی خوشنود باش.
من نیز با شنیدن این سخنان آسمانی خدای را سپاس گفتم و به قضای خداوند نسبت به آنچه برای شما برگزیده است راضی شدم.
سپس جبرئیل افزود: «ای محمد برادر تو علی پس از تو مقهور و مغلوب این امت میشود. دشمنان بر او گستاخی میکنند و سپس کشته میشود. بدترین خلق خدا که همانند کشندۀ شتر صالح است او را میکشد. در سرزمینی که بدان جا هجرت کرده است (کوفه) کشته خواهد شد. آن سرزمین جایگاه شیعیان او و فرزندانش است. سرزمینی که مصیبتها و بلاهای شیعیان در آنجا در هر حالی فزونی مییابد.»
سخنان جبرئیل در مورد امام حسین(ع)
آنگاه جناب جبرئیل به حسین اشاره کرد و فرمود این فرزند تو همراه با گروهی از فرزندان و خاندان و برگزیدگان از امت تو در کنار رود فرات و در سرزمینی به نام کربلا کشته خواهند شد علت آنکه به آن سرزمین کربلا میگویند آن است که در روز قیامت که اندوه و غم و بلا و حسرت و پشیمانی در آن روز پایان ندارد اندوه و بلا بر آنان فزونی میگیرد...آن سرزمین پاکترین نقطه زمین و حرمتش از تمامی سرزمینهای مقدس بیشتر است آن سرزمین قطعهای از بهشت است هنگامی که آن روز فرا رسد، روزی که فرزند تو و خاندانش در آن شهید شوند و لشکریان کفر و نفرینشدگان زمین آنان را احاطه کنند زمین به لرزه میافتد کوهها به حرکت در میآیند و سخت میلرزد، امواج دریا خروشان میشوند و آسمان بر اهلش میخروشد تمامی این حوادثی که در آفرینش رخ میدهد، به خاطر خشم و خروشی است که نسبت به تو ای محمد و فرزند برومند توست و نیز به آن خاطر است که حریم و حرمت تو را شکستهاند و شری است که درباره فرزند و خاندان تو رخ داده است.
در تمامی آفرینش چیزی باقی نمیماند جز آنکه خداوند به آن اجازه میدهد تا به یاری خاندان تو که اینک ناتوان و ضعیف نگاه داشته شدهاند و مظلوم و ستم دیده گشتهاند برخیزند به یاری همان عزیزانی که پس از تو حجت خدا بر مردماند.
خداوند به آسمانها و زمین و کوهها و دریاها و ساکنان آنها چنین وحی میفرماید: منم الله پادشاه قادری که هیچ گریزندهای از حیطه قدرت و سلطنتش نمیتواند بگریزد و هیچ کس او را نمیتواند ناتوان کند و من بر انتقام گرفتن از او بسی توانایم به عزت و جلالم سوگند هرکس را که مورد خودخواهی رسول و برگزیده من باشد حرمت او را بشکند خاندانش را بکشد عهد و پیمان او را پشت سر بیفکند و به آنان بیاعتنایی کند و به اهلبیت آن عزیز ستم روا دارد چنان عذاب کنم که هیچ یک از عالمیان را آنگونه عذاب نکردهام.
جناب جبرئیل در پی این بیانات خطاب به پیامبر خدا عرض کرد: در این هنگام هرچه که در آسمانها و زمین است ضجه میزند و زبان به نفرین کسانی میگشاید که به عترت تو ظلم کرده و حریم تو را شکستهاند آنگاه که شهیدان کربلا به خاک و خون بغلتند و در آرامگاه خویش قرار گیرند خداوند خود به دست قدرت خویش روح آنان را برمیگیرد و گروهی از فرشتگان آسمان را با ظرفهایی از یاقوت و زمرد و پر از آب حیات و پوششهایی از پوششهای بهشت و عطری خوشبو از عطرهای بهشت به زمین میفرستد.
آنان پیکرهای پاک آن شهیدان را با آن آب حیات غسل میدهند با آن پوششهای بهشتی میپوشانند و با آن عطر آسمانی خوشبو میکنند و فرشتگان صف در صف بر آنان نماز میگزارند.
(باز هم جناب جبرئیل با بیان بشارتی دیگر دل نازنین پیامبر را تسلی داد و شاد کرد):
پس از انجام این مراسم پر شکوه خداوند قومی را از امت تو بر میانگیزد که کافران آنان را نمیشناسند و ایشان در ریختن آن خونهای پاک نه در گفتار و نه در کردار و نه در دل و درون شراکتی نداشتهاند. آنان مردانه بر میخیزند و آن پیکرهای پاک را به خاک میسپارند و در آن سرزمین برای قبر حضرت سیدالشهدا نشانهای بر پا میکنند که آن نشانه پرچمی برای اهل حق و سببی برای رستگاری مؤمنان میشود. از سوی دگر از هر آسمان صد هزار فرشته آن آرامگاه آسمانی و ملکوتی را شب و روز در میان میگیرند و بر آن آرامگاه درود و صلوات میفرستند و نزد آن خدای را تسبیح و تنزیه میکنند. اینان برای زائران قبر حسین از خداوند طلب آمرزش و بخشایش میکنند و نامهای کسانی از امت تو و نامهای پدران و عشیرهها و شهرهایی را که برای قرب و نزدیکی به خداوند به زیارتش بشتابند مینویسند و با علامت و نشانهای از نور عرش خداوند چهره آنان را نشاندار میکنند و بر آن چهره چنین مینگارند: این است زائر قبر بهترین شهیدان و زائر قبر پسر بهترین پیامبران؛ و چون روز قیامت فرا رسد از اثر آن نشانه نوری پرتو میافکند که دیدگان را فرا میگیرد و آن نور ایشان را مینمایاند و به آن نور شناخته میشوند.
جبرئیل فرمود:
«ای محمد! گویا میبینم که قیامت فرا رسیده و تو در میان من و میکائیل هستی و علی هم پیشاپیش ماست و فرشتگان بسیاری نیز ما را همراهی میکنند. در همان حال کسانی را که آن نشانۀ نورانی را به چهره دارند از میان مردم بر میگیریم تا خداوند آنان را از سختیها و هول و هراس آن روز نجات دهد.
این نجات و رهایی از آن ترس و هراس فرمان و عطایی است از جانب خداوند برای کسی که قبر تو یا قبر برادرت یا قبر حسن و حسین را زیارت کند. در حالی که به جز خشنودی خداوند را اراده نکرده باشد. البته گروهی از مردمی که نفرین و خشم خداوند بر آنان واجب شده است خواهند کوشید که نشانه و اثر آن مزار مبارک را نابود کنند ولی خداوند راهی برای آنان که به این هدف شوم برسند قرار نخواهد داد.»
پس از نقل این مطالب پیامبر فرمود: «چیزی که مرا گریاند و اندوهگین ساخت همین ماجراهایی بود که جناب جبرئیل برایم نقل کرد.»
ادامۀ سخنان حضرت زینب (ع)
حضرت سجاد فرمود: «عمهام زینب افزود: هنگامی که ابن ملجم که نفرین خدا بر او باد پدرم را با شمشیر زهرآگین ضربت زد و من نشانۀ مرگ ر ا در چهرۀ آن عزیز دیدم به او عرض کردم: پدر جان ام ایمن برایم چنین مطالبی بازگفته است؛ دوست دارم در این ساعات پایانی زندگانی شما آن را از زبان شما نیز بشنوم.
پدرم فرمود: دختر عزیزم آن ماجرا درست همانگونه است که ام ایمن برایت نقل کرده است. گویا من میبینم که تو و دختران خاندانت اسیران این شهر و دیار شدهاید، در حالی که خوار و خفیفتان کردهاند و میترسید که مردم شما را از میان بردارند. دخترم در آن هول و هراس صبوری پیشه کن. به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید سوگند میخورم که در آن روزگار در روی زمین برای خدا ولی ای به جز شما و دوستداران و شیعیان شما وجود ندارد.
پدرم در ادامۀ این بشارت تسلی بخش فرمود:
رسول خدا پس از بیان این مطالب به ما فرمود: ابلیس در آن روز که حسین به شهادت میرسد از فرط خشنودی به پرواز در میآید و تمام پهنۀ زمین را میپیماید و به شیاطین و عفریتهایش میگوید:
ای گروه شیاطین به آن هدف که از فرزندان آدم میخواستیم رسیدیم. سرانجامی را که از هلاکت و نابودی آنان در انتظارش بودیم فرا رسید و آتش دوزخ را برای آنان به ارث نهادیم مگر آنان که به این گروه (حسین و یارانش) پناه ببرند. اینک تمامی تلاش و کوشش خویش را به کار گیرید تا مردم را دربارۀ آنان به شک و دودلی دچار کنید آنان را به دشمنی با ایشان برانگیزید و نسبت به دشمنی با آنان و اولیایشان ترغیب و تحریکشان کنید. این دشمنی با حسین و خاندانش را آنچنان ادامه دهید تا گمراهی و کفر مردم استوار گردد و هیچ کس از آنان نجات نیابد.»
پدرم علی (ع) در پی این هشدار دربارۀ کوشش ابلیس در جهت برانگیختن مردم به دشمنی با اهلبیت و به ویژه امام حسین (ع) و یارانش فرمود:
«اینجاست که ابلیس ظن و گمان گمراهی را دربارۀ پیروانش راست مییابد. در حالی که ابلیس بسیار دروغگوست. به راستی هیچ عمل صالحی با دشمنی شما سود نمیبخشد و هیچ گناهی به جز گناهان کبیره با دوستی و ولایت شما زیان نمیرساند.»
پایان حدیث
در اینجا حدیث بسیار ارزشمندی که راوی آن جناب زینب است به بیان حضرت سجاد به پایان رسید و در پایان نقل این حدیث امام سجاد خطاب به زائده (آن زائر پاکباختۀ امام حسین) چنین فرمود:
«ای زائد این حدیث شریف را بر گیر و بدان که اگر یک سال در طلب آن سفر سخت در پیش میگرفتی کم بود.» برگرفته از سایت کرب و بلا
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
کربلا,
,
|
|
|
نوشته شده توسط
رامش در چهار شنبه 30 فروردين 1396 |
|
|
|
خطبه حضرت زینب (س) در مسجد کوفه |
|
|
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا. کربلا.
کاروان اسرا در روز دوازدهم محرم وارد کوفه می شوند.
استقبال مردم کوفه؛ گریه و زاری زنان اهل کوفه گریه و زارى میکردند و گریبان پاره میکردند و مردان هم با آنان مىگریستند، حضرت زینالعابدین امام سجاد (ع) از بیمارى ناتوان بودند با صدای ضعیف و آهسته گفتند: «اینان بر ما گریه مىکنند پس چه کسی با ما می جنگید؟!» آنگاه حضرت زینب (س) سوى مردم اشاره کردند که ساکت باشید.
حذیم گوید: هرگز بانویى پردهنشین گویاتر از وى ندیدم، گویى بر زبان علی (ع) سخن مىراند.
همه ساکت شدند و هر زنگى از صدا ایستاد، پس از حمد و ثناى الهى و صلوات بر رسول خدا (ص) فرمود:
آغاز سخنان حضرت زینب «امّا بعد، اى مردم کوفه! اى گروه دغا و دغل و بىغیرت! اشکتان خشک نشود و نالهتان آرام نگیرد. مثل شما مثل آن زنی است که رشته خود را پس از محکم بافتن باز و تارتار مىکند. سوگندهایتان را دستآویز فساد کردهاید. چه دارید جز لاف زدن و دشمنى و دروغ و مانند کنیزان چاپلوسى نمودن و چون دشمنان سخن چینى کردن؟! براى خود بد توشهاى فرستادید که خدا بر شما خشم آورد و در عذاب جاودان میمانید.
آیا برای برادرم می گریید؟ آیا براى برادرم مىگریید؟ آرى بگریید که شایسته گریستنید. بسیار بگریید و اندک بخندید که عار آن شما را گرفت. ننگ آن بر شما آمد ننگى که هرگز از خویشتن نتوانید شست و چگونه از خود بشویید این ننگ را که فرزند خاتم انبیاء؛ معدن رسالت و سیّد جوانان اهل بهشت را کشتید آنکه در جنگ سنگر شما و تنها حزب و دسته شما بود و در صلح موجب آرامش دل شما و مرهم زخم شما و در سختىها التجاى شما بود و در محاربات مرجع شما او بود.
جای چه تعجب است اگر آسمان خون ببارد؟!
سودتان تبدیل به زیان شد بد است آنچه پیش فرستادید براى خود. بد است آن بار گناهى که بر دوش خود گرفتید براى روز رستاخیز خود. نابودى باد! نابودى و سرنگونى باد بر شما! کوشش شما به نومیدی انجامید و دستها بریده شد و سودها زیان شد. خشم پروردگار را براى خود خریدید و خوارى و بیچارگى برای شماحتمی باشد.
آیا می دانید چه کسی را کشتید؟ مىدانید چه جگرى از رسول خدا شکافتید و چه پیمانى را شکستید و ناموس او را از پرده بیرون کشیدید؟ آیا می دانید چه حرمتى از وى بدریدید و چه خونى ریختید؟! کار وحشیانهای کردید که نزدیک است از هول آن آسمانها فروریزد و زمین بشکافد و کوهها متلاشى شود و از هم بپاشد. مصیبتى است دشوار و بزرگ و بد و پیچیده و شوم که در عظمت به عظمت زمین و آسمان است. آیا شگفت آورید اگر آسمان خون ببارد؟! عذاب آخرت خوارکننده تر است و یارى نمیشوید، پس مهلت عذاب خدا باعث چیره شدن شما نمیشود که خداى تعالى از شتاب و عجله منزّه است و از فوت خونى نمىترسد و او در کمینگاه ما و شما است.»
آنگاه این اشعار سوزناک را خواندند آنگاه این اشعار را فرمود: «چه خواهید گفت هنگامى که پیغمبر (ص) با شما گوید: این چه کاری است که به خانواده و فرزندان و عزیزان من کردید؛ شما که آخرین امّت هستید؟! بعضى اسیرند و بعضى آغشته به خون، پاداش من که نیکخواه شما بودم این نبود که با خویشانم پس از من بدى کنید، من مىترسم عذابى بر شما نازل شود مانند آن عذاب که قوم ارم را هلاک کرد.»
پس از آنها روى گردانید.
مردم کوفه؛ حیران و وامانده حذیم گفت: مردم را حیران دیدم و دستها به دندان مىگزیدند، پیرمردى در کنار من بود مىگریست و ریشش از اشکتر شده بود و دست سوى آسمان برداشته مىگفت: پدر و مادرم فدایشان؛ سالخوردگان ایشان بهترین سالخوردگاناند و جوانانشان بهترین جوانان و زنانشان بهترین زنان و نسل آنها والاتر از همه و فضل آنها بالاتر و این اشعار سرود:
پیرانشان بهترین سالخوردگاناند و نسل اینان اگر شمار شود عارى از هر تباهى و خوارى است.
وصف حضرت سجاد(ع) از حضرت زینب(َع)؛ «تو دانایی، بدون آن که آموخته باشی» پس علی بن الحسین (ع) فرمود: «اى عمّه خاموش باش، باقى ماندگان باید از گذشتگان عبرت گیرند و تو بحمدالله درس ناخوانده دانائى و نیاموخته خردمند و دیگر اینکه گریه و ناله رفتگان را باز نمىگرداند.» پس آن بانوى بزرگوار ساکت شد. سپس آن حضرت از مرکب فرود آمد و چادرى زدند، او زنان را فرود آورده و داخل چادر شد.
متن عربی خطبه حضرت زینب در ورود به کوفه خطبه زینب بنت علی بن أبی طالب بحضره اهل الکوفه فی ذلک الیوم تقریعا لهم و تأنیبا عَنْ حِذْیَمِ بْنِ شَرِیکٍ الْأَسَدِیِّ قَالَ: لَمَّا أَتَى عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ زینالعابدین بِالنِّسْوَهِ مِنْ کَرْبَلَاءَ وَ کَانَ مَرِیضاً وَ إِذَا نِسَاءُ اهل الْکُوفَهِ یَنْتَدِبْنَ مُشَقَّقَاتِ الْجُیُوبِ وَ الرِّجَالُ مَعَهُنَّ یَبْکُونَ
فَقَالَ زینالعابدین ع بِصَوْتٍ ضَئِیلٍ وَ قَدْ نَهَکَتْهُ الْعِلَّهُ إِنَّ هَؤُلَاءِ یَبْکُونَ عَلَیْنَا فَمَنْ قَتَلَنَا غَیْرَهُمْ؟ فَأَوْمَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع إِلَى النَّاسِ بِالسُّکُوتِ قَالَ حِذْیَمٌ الْأَسَدِیُّ لَمْ أَرَ وَ الله خَفِرَهً قَطُّ أَنْطَقَ مِنْهَا کَأَنَّهَا تَنْطِقُ وَ تُفْرِغُ عَلَى لِسَانِ عَلِیٍّ ع وَ قَدْ أَشَارَتْ إِلَى النَّاسِ بِأَنْ أَنْصِتُوا فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَکَنَتِ الْأَجْرَاسُ ثُمَّ قَالَتْ بَعْدَ حَمْدِ الله تَعَالَى وَ الصَّلَاهِ عَلَى رَسُولِهِ ص أَمَّا بَعْدُ یَا اهل الْکُوفَهِ یَا اهل الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ أَلَا فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَهُ وَ لَا هَدَأَتِ الزَّفْرَهُ إِنَّمَا مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ- هَلْ فِیکُمْ إِلَّا الصَّلَفُ وَ الْعُجْبُ وَ الشَّنَفُ وَ الْکَذِبُ وَ مَلَقُ الْإِمَاءِ وَ غَمْزُ الْأَعْدَاءِ أَوْ کَمَرْعًى عَلَى دِمْنَهٍ أَوْ کَفِضَّهٍ عَلَى مَلْحُودَهٍ أَلَا بِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَنْ سَخِطَ الله عَلَیْکُمْ وَ فِی الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ أَ تَبْکُونَ أَخِی أَجَلْ وَ الله فَابْکُوا فَإِنَّکُمْ أَحْرَى بِالْبُکَاءِ فَابْکُوا کَثِیراً وَ اضْحَکُوا قَلِیلًا فَقَدْ أَبْلَیْتُمْ بِعَارِهَا وَ مَنَیْتُمْ بِشَنَارِهَا وَ لَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً وَ أَنَّى تَرْحَضُونَ قُتِلَ سَلِیلُ خَاتَمِ النُّبُوَّهِ وَ مَعْدِنِ الرِّسَالَهِ وَ سَیِّدُ شَبَابِ اهل الْجَنَّهِ وَ مَلَاذُ حَرْبِکُمْ وَ مَعَاذُ حِزْبِکُمْ وَ مَقَرُّ سِلْمِکُمْ وَ آسِی کَلْمِکُمْ وَ مَفْزَعُ نَازِلَتِکُمْ وَ الْمَرْجِعُ إِلَیْهِ عِنْدَ مُقَاتَلَتِکُمْ- وَ مَدَرَهُ حُجَجِکُمْ وَ مَنَارُ مَحَجَّتِکُمْ أَلَا سَاءَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ وَ سَاءَ مَا تَزِرُونَ لِیَوْمِ بَعْثِکُمُ فَتَعْساً تَعْساً وَ نَکْساً نَکْساً لَقَدْ خَابَ السَّعْیُ وَ تَبَّتِ الْأَیْدِی وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَهُ وَ بُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ الله* وَ ضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ أَ تَدْرُونَ وَیْلَکُمْ أَیَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ ص فَرَثْتُمْ وَ أَیَّ عَهْدٍ نَکَثْتُمْ وَ أَیَّ کَرِیمَهٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَ أَیَّ حُرْمَهٍ لَهُ هَتَکْتُمْ وَ أَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُمْ لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ
وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا لَقَدْ جِئْتُمْ بِهَا شَوْهَاءَ صَلْعَاءَ عَنْقَاءَ سَوْدَاءَ فَقْمَاءَ خَرْقَاءَ کَطِلَاعِ الْأَرْضِ أَوْ مِلْءِ السَّمَاءِ أَ فَعَجِبْتُمْ أَنْ تُمْطِرَ السَّمَاءُ دَماً وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَخْزى وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ- فَلَا یَسْتَخِفَّنَّکُمُ الْمَهَلُ فَإِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَحْفِزُهُ الْبِدَارُ وَ لَا یُخْشَى عَلَیْهِ فَوْتُ النَّارِ کَلَّا إِنَّ رَبَّکَ لَنَا وَ لَهُمْ لَبِالْمِرْصادِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُولُ
مَا ذَا تَقُولُونَ إِذْ قَالَ النَّبِیُّ لَکُمْ مَا ذَا صَنَعْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الْأُمَمِ
بِأَهْلِ بَیْتِی وَ أَوْلَادِی وَ تَکْرِمَتِی مِنْهُمْ أُسَارَى وَ مِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَمٍ
مَا کَانَ ذَاکَ جَزَائِی إِذْ نَصَحْتُ لَکُمْ أَنْ تَخْلُفُونِی بِسُوءٍ فِی ذَوِی رَحِمِی
إِنِّی لَأَخْشَى عَلَیْکُمْ أَنْ یَحُلَّ بِکُمْ مِثْلُ الْعَذَابِ الَّذِی أَوْدَى عَلَى إِرَمٍ
ثُمَّ وَلَّتْ عَنْهُمْ- قَالَ حِذْیَمٌ فَرَأَیْتُ النَّاسَ حَیَارَى قَدْ رَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ شَیْخٌ فِی جَانِبِی یَبْکِی وَ قَدِ اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ بِالْبُکَاءِ وَ یَدُهُ مَرْفُوعَهٌ إِلَى السَّمَاءِ وَ هُوَ یَقُولُ بِأَبِی وَ أُمِّی کُهُولُهُمْ خَیْرُ کُهُولٍ وَ نِسَاؤُهُمْ خَیْرُ نِسَاءٍ وَ شَبَابُهُمْ خَیْرُ شَبَابٍ وَ نَسْلُهُمْ نَسْلٌ کَرِیمٌ وَ فَضْلُهُمْ فَضْلٌ عَظِیمٌ ثُمَّ أَنْشَدَ
کُهُولُکُمْ خَیْرُ الْکُهُولِ وَ نَسْلُکُمْ إِذَا عُدَّ نَسْلٌ لَا یَبُورُ وَ لَا یَخْزَى
فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ یَا عَمَّهِ اسْکُتِی فَفِی الْبَاقِی مِنَ الْمَاضِی اعْتِبَارٌ وَ أَنْتِ بحمدالله عَالِمَهٌ غَیْرُ مُعَلَّمَهٍ فَهِمَهٌ غَیْرُ مُفَهَّمَهٍ إِنَّ الْبُکَاءَ وَ الْحَنِینَ لَا یَرُدَّانِ مَنْ قَدْ أَبَادَهُ الدَّهْرُ فَسَکَتَتْ- ثُمَّ نَزَلَ ع وَ ضَرَبَ فُسْطَاطَهُ وَ أَنْزَلَ نِسَاءَهُ وَ دَخَلَ الْفُسْطَاط
گرفته شده از سایت کرب وبلا
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
کربلا,
,
|
|
|
نوشته شده توسط
رامش در یک شنبه 27 فروردين 1396 |
|
|
|
تو کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا
عمر بن سعد، پسر ابی وقاص بود. پدر عمر، از مشاهیر اصحاب پیامبر اسلام(ص)،[1] و از سرداران صدر اسلام و امرای عرب بود.[2] او جزو اولین افرادی بود که اسلام آورد و در زمان پیامبر(ص) در جنگهای زیادی شرکت کرد. سعد بن ابی وقاص از طایفه بنی زهره و قریش بود و با مادر پیامبر اکرم(ص) خویشاوندی قبیلهای داشت. مدت سه سال حاکم کوفه شد. و از اعضای شورای شش نفرهای بود که برای تعیین خلیفه از جانب عمر انتخاب شده بودند.[3] مورخان سال تولد عمر بن سعد را سال مرگ عمر بن خطاب[4] و یا در دوران پیامبراکرم(ص) دانستهاند.[5] عمر بن سعد بعد از کشته شدن عثمان، پدرش را تشویق کرد تا ادعای خلافت کند، اما پدرش این پیشنهاد را رد کرد.[6] او از جمله اشراف کوفه بود که علیه حجر بن عدی گواهی داد. و این گواهی زمینهساز شهادت حجر به دست معاویه شد.[7] عمر بن سعد مقيم كوفه بود، عبيد الله بن زياد او را به حكومت همدان و رى منصوب كرده و گروهى را همراه او ساخته بود كه بروند. در اين ميان حسين بن علی(ع) به عراق آمد. عبيد الله بن زياد به عمر بن سعد فرمان داد به مقابله امام حسين(ع) برود و چهار هزار تن از سپاهيان خود را همراه او كرد و به عمر گفت: اگر حسين(ع) پيش من آيد و بپذيرد كه دست در دست من نهد چنان رفتار كن و گر نه با او بجنگ. عمر بن سعد نپذيرفت. ابن زياد گفت: اگر نپذيرى تو را از حكومت عزل و خانهات را خراب خواهم كرد. عمر بن سعد تسليم شد و به مقابله حسين(ع) رفت و با او جنگ كرد تا اینکه امام حسين(ع) به شهادت رسید. [8] عمر بن سعد به دستور عبیدلله بن زیاد، در کربلا آب را به روی امام حسین(ع) و یارانش بست.[9] همچنین پس از شهادت امام حسین(ع)، دستور داد که سپاهیانش بر بدن آنحضرت با اسب بتازند.[10] وقتی عمر بن سعد پس از شهادت امام حسین(ع) پیش عبید الله بن زیاد رفت، ابن زياد به عمر سعد گفت: آن نامه كه درباره كشتن حسين به تو دادم به من بازگردان. عمر گفت: چرا؟ فرمانى دادى و من به انجام رسانيدم و آن نامه هم گم شده است. ابن زیاد گفت: بايد بياورى؛ عمر سعد همان جواب را دوباره تکرار کرد. ابن زياد اصرار كرد تا اینکه عمر گفت: نامه را گذاشتم كه چون پير زنان قريش در مدينه بر من اعتراض كنند آن نامه عذر من باشد. من تو را پند دادم و نصيحت كردم درباره حسين كه اگر پدرم را چنان نصيحت كرده بودم حق او را ادا كرده بودم... .[11] عمر سعد از کارش بسيار پشيمان و اندوهگين شد؛ زيرا او نسبت به منصبهاى وعده داده شده توسط ابن زياد، نوميد گشت. او از مجلس ابن زياد برخاست و به سمت خانه رفت و در راه میگفت: هيچكس به منزل خويش بازنگشت آنطور كه من بازگشتم؛ عبيد الله پسر زياد فاسق فرزند فاجر را اطاعت كردم و خداوند حاكم عادل را نافرمانى نمودم و پيوند خويشاوندی را بريدم. [12] عمر بن سعد بر هر گروهى از مردم که میگذشت روى از او بر میگردانيدند و چون به مسجد میآمد مردم بيرون میرفتند، هركس او را میديد دشنامش میداد.[13] و سر انجام در زمان حکومت مختار به انتقام شهدای کربلا کشته شد.[14] [1]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 3، ص 63، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق. [2]. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 8، ص 72، دار الفکر، بیروت، بیتا. [3]. همان. [4]. الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 5، ص 219. [5]. به نقل از: المزی، جمال الدین ابی الحجاج یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج 21، ص 360، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ چهارم، 1406ق. [6]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: البجاوی، علی محمد، ج 2، ص 609، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق. [7]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 269، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 254، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق. [8]. کاتب واقدی، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، ج 5، ص 128، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، 1418ق. [9]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 86، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق. [10]. سبط بن جوزى، تذكرة الخواص من الأمة فى ذكر خصائص الأئمة، ص 228، منشورات الشريف الرضى، قم، چاپ اول، 1418ق؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 88. [11]. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 93 – 94، دار صادر، بیروت، 1385ق. [12]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 3، ص 211، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ تذكرة الخواص من الأمة فى ذكر خصائص الأئمة، ص 233. [13]. تذكرة الخواص من الأمة فى ذكر خصائص الأئمة، ص 233. [14]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج 5، ص 196، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ دوم، 1409ق؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 6، ص 62، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
کربلا,
,
|
|
|
نوشته شده توسط
رامش در پنج شنبه 24 فروردين 1396 |
|
|
|
تور کربلا. تورزمینی کربل. تور هوایی کربلا.
امام حسین(ع) نامه دوم راکه از راه عراق به مردم کوفه فرستاد، آمده است: «... وقد شخصت الیکم من مکه یوم الثلاثاء لثمان مضین من ذی الحجه یوم الترویه...؛ ... من سه شنبه هشتم ذیالحجه، روز ترویه از مکه بیرون آمده، به سوی شما روانه شدم.»
آخرین حج امام
چنانکه ابومخنف میگوید: حسین (ع) خانه خدا را طواف کرد و سعی بین صفا و مروه را انجام داد و مویش را کوتاه کرد و از احرام عمره خارج شد. شیخ مفید میگوید: وقتی امام حسین (ع) خواست به سوی عراق روانه شود، طواف کعبه کرد و سعی بین صفا و مروه را انجام داد و از احرامش خارج شد و آن را عمره قرار داد؛ چون قادر به انجام حج کامل نبود؛ زیرا میترسید توسط مأموران بنیامیه دستگیر و به نزد یزید فرستاده شود؛ لذا عمره بهجا آورد و همراه اعضای خاندان، فرزندان و شیعیانش که به او پیوسته بودند، از مکه خارج شد
آنگاه که امام از بیعت مردم کوفه با جناب مسلم بن عقیل آگاه شد و قصد عزیمت به آن شهر کوفه را کرد، آنها به کار خود سرعت بخشیدند و کوشیدند تا قبل از اتمام مناسک حج، امام را به قتل برسانند
تهدید امام حسین (ع) در مکه
تهدیدهایی که بر جان امام در مکه وجود داشت، در سخنان آن حضرت فراوان منعکس شده است؛ همچنین امام حسین (ع) درباره بنیامیه فرمود: «به خدا سوگند آنان مرا رها نخواهند کرد تا اینکه روحم را از بدنم جدا کنند و آنگاه که این کار را کردند، خدای تعالی کسی را بر آنان مسلط کند که آنان را ذلیل و خوار کند و آنگاه بیارزش تر از کهنه پارچهای... گردند.» این سخنان امام حسین (ع) در واقع پیشگویی از شکست و نابودی حکومت امویان است که عملاً در مدتی نه چندان دور بعد از حادثه عاشورا تحقق یافت و این سلسله فاسد و پلید در سال ۱۳۲ ق با خفت و خواری شکست خورد و نابود شد و در انقراض آن، شهادت امام حسین (ع) و مظلومیت خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مهمترین نقش را داشت که در جای خود به اثبات رسیده است.امام به برادرش محمد بن حنفیه نیز فرمود: «ای برادر میترسم که یزید بن معاویه مرا در حرم غافلگیر کند و من کسی باشم که احترام حرم با کشتن او از بین میرود. بعدها ابن عباس در نامهای که در جواب یزید نوشت، از این حقیقت پرده برداشت. او خطاب به یزید نوشت: «من فراموش نمیکنم که چگونه حسین (ع) را از حرم رسول (ص) به حرم خدا راندی و اینکه به مأمورانت دستور دادی تا او را در حرم به قتل برسانند.»
دستور قتل امام حسین (ع)
البته پیش از آن نیز یزید دستور قتل آن حضرت را به طور رسمی صادر کرده بود؛ آنگاه که یزید از امتناع آن حضرت از بیعت با او (در مدینه) آگاه شد، در نامهای به حاکم مدینه دستور داد که ابن زبیر را رها کند و با او کاری نداشته باشد؛ ولی حسین را به قتل برساند. او حتی ولید بن عتبه را به دلیل ناتوانیاش در جلوگیری از خروج امام از حکومت مدینه عزل کرد و عمرو بن سعید اشدق را بهجای او گماشت. لذا از آن زمان به بعد مأموران بنیامیه درصدد به شهادت رساندن امام حسین (ع) بودند و برای عملی کردن هدف شومشان، دنبال فرصت مناسب میگشتند؛ ولی آنگاه که امام از بیعت مردم کوفه با جناب مسلم آگاه شد و قصد عزیمت به آن شهر را کرد، آنها به کار خود سرعت بخشیدند و کوشیدند تا قبل از اتمام مناسک حج، امام را به قتل برسانند؛ از این رو حضرت پیش از آنکه مأموران بنیامیه بتوانند نقشه خود را عملی کنند، در روز هشتم ذیالحجه از مکه خارج شد. چنانکه وقتی فرزدق شاعر از امام پرسید: چرا عجله کرده و حجتان را کامل بهجا نیاوردید؟ فرمود: «اگر عجله نمیکردم دستگیر میشدم». در بعضی از نسخههای ملهوف آمده است: در روز ترویه عمرو بن سعید (اشدق) به همراه سپاهی وارد مکه شد. یزید به او دستور داده بود که اگر توانست، حسین (ع) را به قتل برساند. از این رو امام روز ترویه از مکه خارج شد. البته در متن نقل سیدبن طاووس بهجای عمرو بن سعید، عمر بن سعد آمده است؛ ولی عمر بن سعد در این زمان در کوفه به سر میبرد و به احتمال زیاد اشتباه از ناسخ بوده که بهجای عمرو بن سعید، عمر بن سعد نوشته است.
سرانجام امام حسین (ع) پس از چهار ماه و پنج روز اقامت در مکه، در روز سهشنبه، هشتم ذیحجه (روز ترویه) همان روزی که مسلم به شهادت رسید به همراه ۸۲ نفر که ۶۰ نفر آنان از شیعیان کوفه بودند، مکه را به سوی کوفه ترک کرد.
در یک ماه آخر اقامت امام حسین (ع) در مکه که احتمال سفر آن حضرت به کوفه میرفت، بسیاری با این سفر مخالفت کردند و از جمله عبدالله بن عباس و محمد بن حنفیه نزد حضرت آمدند تا ایشان را از سفر به کوفه منصرف کنند؛ ولی توفیقی نیافتند.
پس از خروج امام حسین (ع) و یارانش از مکه، یحیی بن سعید فرمانده پاسبانان عمرو بن سعید بن عاص -فرماندار مکه - با گروهی از یارانش، راه را بر امام (ع) بستند؛ ولی حضرت اعتنایی نکرد و به راهش ادامه داد.
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
کربلا,
,
|
|
|
نوشته شده توسط
رامش در چهار شنبه 23 فروردين 1396 |
|
|
|
|
تلفن دفتر فروش تور کربلا
54 44 67 43 021
67 43 67 43 021
835 2100 0937
آقای صبوری
ساعات تماس
9 صبح تا 7 بعد از ظهر
|
|
:: آبان 1399
:: ارديبهشت 1398
:: فروردين 1398
:: اسفند 1397
:: بهمن 1397
:: دی 1397
:: آذر 1397
:: آبان 1397
:: مهر 1397
:: شهريور 1397
:: مرداد 1397
:: تير 1397
:: خرداد 1397
:: ارديبهشت 1397
:: فروردين 1397
:: اسفند 1396
:: بهمن 1396
:: دی 1396
:: آذر 1396
:: آبان 1396
:: مهر 1396
:: شهريور 1396
:: مرداد 1396
:: تير 1396
:: خرداد 1396
:: ارديبهشت 1396
:: فروردين 1396
:: اسفند 1395
:: بهمن 1395
:: دی 1395
:: آذر 1395
:: آبان 1395
:: مهر 1395
:: شهريور 1395
:: مرداد 1395
:: تير 1395
:: خرداد 1395
:: ارديبهشت 1395
:: فروردين 1395
:: اسفند 1394
:: بهمن 1394
:: دی 1394
:: آذر 1394
:: آبان 1394
:: مهر 1394
:: شهريور 1394
:: مرداد 1394
:: تير 1394
:: خرداد 1394
:: ارديبهشت 1394
:: فروردين 1394
:: اسفند 1393
:: بهمن 1393
:: دی 1393
:: آذر 1393
:: آبان 1393
:: مهر 1393
:: شهريور 1393
:: مرداد 1393
:: تير 1393
|
|
تور کربلا , تور هوایی کربلا , تور زمینی کربلا , تور هوایی کربلا , کربلا , کربلا , تور کربلا هوایی , تور زیارتی کربلا , ثبت نام کربلا , تور زمینی کربلا , ثبت نام تور کربلا , امام حسین , زیارت کربلا , تور کربلا , تور زیارتی به کربلا ,
|
|