|
|
غارت خیمهگاه امام حسین علیهالسلام |
|
|
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا. پس از شهادت مظلومانه امام حسین (ع) و یارانش، سپاه ملعون عمر سعد به غارت سلاح، مرکب و لباس ایشان پرداختند؛ آنان حتی از جامه و زیورآلات زنان هم نگذشتند. همچنین بعد از جمع آوری غنایم جنگی مشغول تقسیم سرهای شهدای کربلا شدند که بدینوسیله نزد ابن زیاد ملعون تقرب بجویند.
غنیمت بردن از جنگها امری متداول است، طوری که در قرآن کریم نیز بدان اشاره شده و احکام فقهی برای آن صادر شده است؛ اما آنچه غنایم جنگ کربلا را مهم جلوه میدهد، مثله کردن پیکر سیدالشهدا علیهالسلام و غارت خیام اهلبیت آن حضرت است. همه مورخان نگاشتهاند که سپاه عمر سعد علاوه بر اسب و شتر و سلاح، آنچه از اثاثیه، لوازم سفر، زیورآلات زنان و عطرها در خیمهها وجود داشت، چپاول کردند. این رذالت و پستیها سبب شد اعمال و رفتار این غارتگران در اذهان مردم ماندگار شود.
غارت لباسهای امام حسین (ع)
سپاه عمر سعد تمام لباس و لوازم شخصی امام حسین (ع) را غارت کردند. عمامه حضرت را «جابربن یزید» (و به روایتی اخنس بن مرثد)، پیراهنشان را «اسحاق بن حیوه»، کفشهایشان را «اسود بن خالد» و قطیفه حضرت را «قیس بن اشعث کندی» برداشت. مرد دیگری از قبیله کنده کلاه خز امام را که به زیر کلاهخود به سر میگذاشت به غارت برد
امام حسین (ع) شلوار یمانی گرانقیمتی داشتند که چشم را خیره میکرد، هنگامیکه حضرت برای آخرین بار به میدان میرفتند؛ شلوار را پاره پاره کردند که کسی به آن طمع نکند، اما «بحربن کعب» آن را نیز ربود و امام را در آن حال رها کرد. همچنین «بجدل بن سلیم» برای غارت انگشتر قیمتی امام حسین (ع) انگشت حضرت را قطع کرد. بنا به نقل «سید بن طاووس» این انگشتر غیر از آن انگشترى است که از ذخائر نبوت است و امام آن را به فرزندش امام سجاد (ع) سپرده است. اینکه چرا کوفیان از یک شلوار پاره هم چشم نپوشیدند بحث مفصلی است که در این مقال نمیگنجد؛ اما آنچه روشن است، برداشتن شلوار پاره و بریدن انگشت به خاطر ربودن انگشتر، جز با پستی و رذالت تفسیر نمیشود. گرچه در تاریخ برخی از راویان به فقر و تنگدستی کوفیان هم اشاره کردهاند.
غارت لباسها و سلاحها برای سایر شهدا نیز اتفاق افتاد. به گونهاى که سپاه ابن زیاد بدنهاى شهدای لشکر امام حسین (ع) را برهنه و عریان روى خاک رها کردند.
غارت سلاح و مرکب
«عمر بن سعد» زره مخصوص آن حضرت را که فقط جلو را مىپوشاند و پشت نداشت غارت کرد.حضرت دو شمشیر داشت که یکی را مردی از قبیله نهشل و دیگری را مردی از قبیله اَود برداشت. سید در لهوف تصریح میکند: این شمشیرها غیر از ذوالفقار است که جزو میراث نبوت و امامت است.
شمر شتر مخصوص امام حسین (ع) را غنیمت برداشت و به کوفه برد، پس از مدتی به شکرانه قتل فرزند پیامبر آن شتر را نحر کرد و گوشتش را به عنوان تبرک بین دشمنان اهلبیت در کوفه تقسیم کرد. شتر دیگری را «ابوالجنوب (عبدالرحمان) جعفی» برد و بعدها با آن آب میکشید پس از شهادت اباعبدالله الحسین (ع) سپاهیان کفر به فرماندهى شمر خیمهگاه را محاصره کردند و به دستور وی به سوی سراپرده حریم امام حسین (ع) هجوم بردند. اراذل و اوباش کوفه با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت میگرفتند.
غارت خیام و زنان اهلبیت
هنگامیکه هنوز امام حسین (ع) به شهادت نرسیده بودند، «شمر» میان ایشان و خانوادهشان مانع شد و با گروهی به سوی خیام اهلبیت حملهور شد. امام در حالی که از شدت جراحات روی زمین افتاده بود، فرمود: «اگر دین ندارید و از روز جزا نمیهراسید لااقل آزادمرد باشید، خیمهام را از دستبرد اراذل و اوباش دور بدارید.» آنگاه شمر گفت: خاندانش را رها کنید و به خودش مشغول باشید
اما پس از شهادت اباعبدالله (ع) سپاهیان کفر به فرماندهى شمر خیمهگاه را محاصره کردند و به دستور وی به سوی سراپرده حریم امام حسین (ع) هجوم بردند. اراذل و اوباش کوفه با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت میگرفتند و هر آنچه از اثاث و لوازم سفر، جامه و زیورآلات نزد زنان بود و هر چه به دستشان مىرسید، به یغما بردند. زنان حرم از خیمهها بیرون آمدند و همگى مىگریستند.
لشکریان عبیداله بن زیاد حتی برای گرفتن چادر و لباسهای روی زنان با آنان درگیر میشدند و اگر چیره میشدند، آن را میربودند. برخی مورخان آوردهاند، عمر سعد مردم را از این کار بازداشت و آنان دست برداشتند.
دشمن هر چه را مىیافت مىگرفت، حتى برای گرفتن گوشواره «حضرت امکلثوم» دختر امیرالمؤمنین (ع) گوش وی را دریدند. سپس عطرها و سرخابی که حضرت حسین (ع) از کاروان تجاری یمن گرفته بود را غارت کردند.
«عبدالله بن حسن» از قول مادرش فاطمه دختر امام حسین (ع) نقل میکند: مردم به چادرهای ما ریختند، من دختر خردسالی بودم و بر پایم دو خلخال طلا داشتم که مردی هر دو را ربود و سپس هرچه در چادرمان بود غارت کرد. حتی روپوش از دوش ما کشید و برد.
امام صادق (ع) میفرمایند: مردم بر سر جامههای گرانبها و زیورآلات و سرخاب رفتند و آنها را به غنیمت گرفتندسپس سراغ بار و بنه امام رفتند. زنان از ترس جان و نامحرمان جامهها را میکندند و به غارتگران میدادند تا از شر آنان در امان بمانند. بیشتر لباسها و زیورآلات و شترها را «رحیل بن زهیر جعفی»، «جریر بن مسعود حضرمی» و «اسید بن مالک» برداشتند
«ابن نمای حلی» در مثیرالاحزان مینویسد: لشکر دشمن مقنعه زنان از سرشان، انگشتر از انگشتشان، گوشواره از گوششان و خلخالها را از پای آنان بیرون کشیدند.
چگونگی تقسیم سرهای شهدا در بین قبایل
عمر سعد براى اینکه خبر پیروزى خود را هر چه زودتر به عبیداله بن زیاد برساند، در عصر عاشورا سر مطهر امام حسین (ع) را توسط «خولى بن یزید» و «حمید بن مسلم» به کوفه فرستاد وی تا حدود ظهر روز یازدهم به دفن اجساد پلید کشته شدگان سپاهش مشغول بود. پس از اتمام کار در حالى که پیکر پاک فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و یارانش در زیر آفتاب رها شده بود، دستور داد سرهاى دیگر شهداى کربلا را از بدنها جدا کنند و به قصد تقرّب به ابن زیاد و گرفتن جایزه با خود به کوفه ببرند. وی سرها را اینگونه بین قبائل تقسیم کرد:
قبیله هوازن به فرماندهى شمر بن ذى الجوشن، ۲۰ سر در برخی منابع ۱۲ سر برای هوازن نقل شده است قبیله بنى اسد به فرماندهی هلال بن اعور، ۶ سر. لهوف تعداد سرهای این قبیله را ۱۶ سر میداند قبیله کنده به سرکردگى قیس بن اشعث، ۱۳ سر قبیله تمیم به سرکردگى حصین بن نمیر، ۱۷ سر قبیله مذحج، ۷ سر
دینوری در اخبارالطوال به جای قبیله مذحج نام دو قبیله زیر را ذکر کرده است:
قبیله ازد به سرکردگى عیهمه بن زهیر، ۵ سر قبیله ثقیف به سرکردگى ولید بن عمرو، ۱۲ سر
عمر سعد سرها را به این افراد سپرده و به سوی کوفه روانه کرد. کسانی که مامور مراقبت از حمل سرها در طول مسیر کربلا تا کوفه بودند، عبارتاند از: شمر بن ذی الجوشن، قیس بن اشعث، عمرو بن حجاج زبیدی و عزره بن قیس احمسی.
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
کربلا,
,
|
|
|
نوشته شده توسط
رامش در دو شنبه 21 فروردين 1396 |
|
|
|
تعداد سپاهیان عمر بن سعد ملعون |
|
|
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا. عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد را برای فرماندهی سپاه علیه امام حسین علیهالسلام بر گزید عمر بن سعد که ابتدا برای سرکوب شورشیانِ دیلمان انتخاب شده بود با وعده حکم ولایت ری به سمت کربلا و جنگ با امام حسین (ع) شتافت. بعد از پذیرش فرماندهی سپاه از سوی عمر بن سعد، فعالیتهای عبیدالله برای افزایش شمار سپاهیان شروع شد. هسته مرکزی سپاه عمر بن سعد را چهار هزار نفر تشکیل میدادند که با تلاشهای عبیدالله بن زیاد تا روز ششم محرم به حدود ۲۰ هزار نفر رسیدند.
عبیدالله ابتدا سران کوفه را در مسجد کوفه فراخواند و آنان را با هدایای نقدی به حضور در جنگ علیه امام حسین (ع) تشویق کرد عبیدالله بن زیاد از کاخش بیرون آمد و بر بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى گفت: اى مردم! شما، خاندان سفیان را تجربه کردید و آنها را آنگونه یافتید که دوست داشتید. و این، یزید است که او را به سیرتِ نیکو و روش پسندیده و نیکى به مردم و مراقبت از مرزها و بخشش به جا میشناسید، گو اینکه پدرش نیز اینگونه بود. امیر مؤمنان یزید، بر گرامیداشتِ شما افزوده و به من نوشته است تا چهار هزار دینار و دویست هزار درهم را در میانتان تقسیم کنم و شما را بهسوی جنگ با دشمنش، حسین بن على، بیرون ببرم. پس به [سخنان] او گوش دهید و فرمان ببرید. والسلام! سپس از منبر فرود آمد و هدایای آنان را میان بزرگانشان تقسیم کرد و آنان را به حرکت و همراهى و یارى دادن به عمر بن سعد در جنگ با حسین (ع)، فراخواند.
تعداد سپاهی که عبیدالله برای جنگ با امام حسین (ع) فراهم کرد بنا بر مشهور بین بیست تا سی هزار نفر بوده است؛ اما تمام مورخین در مورد تعداد سپاه اتفاق نظر ندارند. تعدادی که در گزارشهای نسبتا معتبر آمده عبارت است از: چهار هزار نفر چهار هزار و پانصد نفر، بیست هزار نفر، ۲۲ هزار نفر، ۲۸ هزار نفر، سى هزار نفر دسته از مورخینی که رقمی بیش از سی هزار نفر را نوشتهاند، احتمال میرود که تنها افراد اعزامی از کوفه به کربلا را گزارش کردهاند، اما همه این افراد به کربلا نرسیدند. به اعتقاد برخی از مورخان، مردم از جنگیدن با حسین بن علی (ع) اکراه داشتند.
ابن زیاد، هم زمان با فرستادن فرماندهان خود، افراد فراوانى را نیز با آنها همراه میکرد؛ اما وقتى به کربلا میرسیدند، تنها گروه اندکى از آنان باقى میماند؛ زیرا جنگ با حسین (ع) را خوش نمیداشتند و از آن خوددارى میکردند. از این رو ابن زیاد، سُوَید بن عبد الرحمان مِنقَرى را با سوارانى بهسوی کوفه فرستاد و به او فرمان داد که در کوفه بگردد و هر کس را دید که سرپیچى نموده، نزد او بیاورد. او در محلههای کوفه میچرخید که مردى شامى را دید که براى گرفتن ارث خود به کوفه آمده بود. او را نزد ابن زیاد فرستاد. عبیدالله فرمان داد که گردنش را بزنند. مردم، چون چنین دیدند [براى جنگ با حسین (ع)]، راه افتادند.
همچنین برخی از مورخان، تعداد سپاهیان کوفه را تا مقطع زمانی خاصی ثبت کردهاند و همین امر باعث شده که رقمی کمتر از بیست هزار نفر را گزارش کنند.
برخی از مورخان، تعداد سپاهیان کوفه را تا مقطع زمانی خاصی ثبت کردهاند و همین امر باعث شده که رقمی کمتر از بیست هزار نفر را گزارش کنند.
احمد بن یحیی بَلاذُری مورخ قرن سوم و ابن اعثم کوفی مورخ قرن چهارم از متقدمترین مورخانی هستند که تعداد سپاه عمر بن سعد را با جزئیات بیشتری گزارش کردهاند. علاوه بر آن با توجه به شیعه بودن ابن اعثم و نزدیکی گزارش او به سایر مورخین متقدم میتوان به گزارش او اطمینان کرد. همچنین با توجه به روایاتی که شیخ صدوق از ائمه اطهار (ع) نقل کرده، صرف نظر از اعتبار سندی این روایات که در کتاب الامالی او ثبت و ضبط گردیده است، نزدیکی شمار سپاه به سی هزار نفر تقویت میشود. گزارش ابن اعثم از تعداد سپاه عمر بن سعد
نخستین کسى که بهسوی عمر بن سعد حرکت کرد، شِمر بن ذیالجوشن سَلولى ـ که لعنت خدا بر او باد ـ بود که با چهار هزار تن، به او پیوست و لشکر عمر بن سعد، به نُه هزار تن رسید. پس از او، زید بن رَکاب کَلْبى با دو هزار تن، حُصَین بن نُمَیر سَکونى با چهار هزار تن، مُصاب مارى (ِ مُضایر مازِنى) با سه هزار تن و نصر بن حَربه با دو هزار تن، به او پیوستند و سپاهش به بیست هزار تن رسید. آنگاه ابن زیاد، مردى را بهسوی شَبَث بن رِبعى ریاحى فرستاد و از او خواست که بهسوی عمر بن سعد برود. شبث بیمارى را بهانه کرد. ابن زیاد به او گفت: آیا خود را به بیمارى میزنی؟ اگر تو گوش به فرمان ما هستى، بهسوی جنگ با دشمن ما برو. شبث پس از آنکه ابن زیاد، او را بزرگ داشت و عطایا و هدایایى به وى بخشید، با هزار سوار به عمر بن سعد پیوست. پس از آن، حجار بن اَبجَر نیز با هزار سوار، از پىِ او آمد و سپاه عمر بن سعد، به ۲۲ هزار پیاده و سواره رسید. آنگاه ابن زیاد، به عمر بن سعد نوشت: «با فراوانىِ سواره و پیاده، بهانهای در جنگ با حسین برایت نگذاشتهام. دقت کن که هیچ کارى را آغاز مکنى، جز آنکه صبح و شب، با هر پیک بامدادى و شامگاهى، با من مشورت کنى. والسلام.» عبیدالله بن زیاد، همواره کسى را بهسوی عمر بن سعد روانه میکرد و از او میخواست تا در نبرد با حسین (ع) شتاب کند. دستههای سپاه عمر بن سعد، شش روز از محرم گذشته، به هم پیوستند.
به نظر میرسد گزارشی که ابن اعثم از تعداد سپاه میکند تا روز ششم محرم باشد در صورتی که عبیدالله تا آخرین لحظه به فرستادن نیرو به سمت کربلا در تکاپو بوده است و گزارش بلاذری این موضوع را تایید میکند همچنین ابن اعثم (مورخ قرن چهارم) فرستادن افرادی همچون حصین بن تمیم طهوری با دو هزار نفر، اشعث قیس کندی با هزار سوار و حارث بن یزید بن رویم که تعداد سپاهش مشخص نیست را گزارش نکرده است. در صورتی که ابن سعد (مورخ قرن سوم) تعداد نیروهای حصین بن تمیم را گزارش کرده است و شیخ صدوق تعداد افرادی که همراه اشعث قیس بودند را در امالی آورده است همچنین دینوری (مورخ قرن سوم) و بلاذری (مورخ قرن سوم) سپاهی به فرماندهی حارث بن یزید را نقل کردهاند. با جمعبندی رقمهای بالا تعداد سپاه عمر بن سعد به حدود ۲۵ هزار نفر آن هم تا نزدیکی ششم محرم میرسد و با احتساب مبادرت عبیدالله تا آخرین لحظه در فرستادن نیرو به سمت کربلا، رقمی بین بیست تا سی هزار نفر به عنوان فصل مشترکی در گزارشهای معتبر از مورخین متقدم قابل پذیرش است.
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
کربلا,
,
|
|
|
نوشته شده توسط
رامش در یک شنبه 20 فروردين 1396 |
|
|
|
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
شمربن ذیالجوشن یکی از شخصیتهای مهم و نام آشنای واقعه عاشورا است که به صورت سرسختانه مقابل امام حسین (ع) ایستاد و ایشان را به شهادت رساند. بررسی شخصیت دشمنان امام حسین (ع)، انگیزهها و دلایل آنها را برای به شهادت رساندن امام حسین (ع) روشن میسازد.
شمر پدر او که به دلیل سینه متورم و زره مانندش به «ذیالجوشن» ملقب شده بود، از شامیان ساکن کوفه بود. او محضر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را درک کرده بود و از اصحاب آن جناب به شمار میرفت. «ابن کثیر» در «البدایه و النهایه» درباره وی مینویسد: «ذیالجوشن از جمله صحابی بزرگوار و جلیلالقدر حضرت محمد (ص) بود.»
دوران خلفا
شمر در دوران حکومت ابوبکر نقش چندانی نداشت؛ زیرا هرچند او را از اصحاب رسول خدا (ص) بدانیم، در این دوران سن چندانی نداشته است تا بتواند نقش مهم و سرنوشتسازی بر عهده بگیرد. در دوران عمر و عثمان نیز نامی از شمر در تاریخ ثبت نشده است. با کشته شدن عثمان در سال ۳۵ ه.ق علیبن ابیطالب (ع) به خلافت برگزیده شد. آن حضرت، کوفه را به عنوان پایتخت حکومت خویش برگزیده و در آنجا ساکن شد. با آمدن خلیفه به کوفه، شمر که از سران و بزرگان کوفه به شمار میآمد، نزد حضرت رفت و در جنگها و درگیریها در رکاب امیرالمؤمنین، علی (ع) بود.
حضور در جنگ صفین
شمر در جنگ صفین حاضر بود و در شمار لشکریان امام (ع) شجاعتهای بسیاری از خود نشان داد. او در این جنگ به دلیل درگیری با «ادهمبن محرز باهلی»، به سختی مجروح شد، به گونهای که ادهم با شمشیر استخوان پیشانی وی را شکافت. شمر نیز به عنوان انتقام، نیزهای به او زد و او را از اسب به زیر افکند. با این حال ادهم با کمک شامیان از مرگ رهایی یافت. پس از جنگ صفین، ادهم در محلی به نام «اُذرج» با دوستانش از دلاوریها و شجاعتهایی سخن میگفت که در صفین انجام داده بود. وی از دوستان خود پرسید: آیا شما شمربن ذیالجوشن را میشناسید؟ آنان پاسخ گفتند: آری، او را میشناسیم. ادهم گفت: آیا به تازگی، با او دیدار داشته و اثر ضربه شمشیر را بر چهره او دیدهاید؟ «عبداللهبن کبار نهدی» و «سعیدبن حازم سلونی» در پاسخ گفتند: آری، ما زخمی را که بر پیشانی اوست دیدهایم. ادهم با افتخار گفت: به خدا سوگند! آن ضربه مهلک را من در نبرد صفین بر او وارد آوردم و زخم را بر صورتش نقش کردم.
آغاز انحراف و گرایش به خوارج
پایان جنگ صفین، آغاز انحراف گروهی به ظاهر مسلمان به نام خوارج بود. هستههای نخستین این گروه منحرف که به «خوارج نهروان» و «مارقین» معروف بودند، در زمان پیامبر (ص) برچیده شد، ولی در زمان امیرالمؤمنین، علی (ع) با شعار «لا حکم الا لله» به مرحله ظهور رسید. نام بعضی از سران و افرادی که از اعضای این جنبش بودند در مصادر تاریخی به ثبت رسیده است، ولی در هیچیک از این مصادر، نام شمربن ذیالجوشن در شمار این افراد دیده نشده است. تنها «شیخ یاسین» در کتاب ارزشمند «صلح الحسن (ع)» چنین نگاشته است: سرکردگان خوارج در کوفه عبارت بودند از: عبداللهبن وهب الراسبی، شیثبن ربعی، عبداللهبن الکواء، الاشعثبن قیس و شمربن ذیالجوشن.
نویسنده «هدایه الکبری» در روایتی از امام حسن مجتبی (ع) چنین نقل میکند: حسنبن علی (ع) هنگام وفات به برادرش حسین (ع) فرمود: «همانا پدرم علی (ع) پس از جنگ صفین در خطبهای، خبر شهادت من و تو را به مردم داد. اشعثبن قیس، پدر جعده ـ قاتل امام حسن (ع) ـ که در مجلس بود، برخاست و گفت: اخباری را میگویی که رسول خدا (ص) نیز آن را ادعا نکرده است. این علوم را از کجا به دست آوردهای؟ پدرم پاسخ داد: ای آتش بیار معرکه! همانا پسرت، محمدبن اشعث نیز از قاتلان حسین (ع) است. به خدا سوگند! شمربن ذیالجوشن و شبثبن ربعی و زبیدی و عمروبن حریث نیز از آنان هستند.»
آن حضرت، در این خطبه، شماری از خوارج را نام برده و شمر را نیز در ردیف آنان آورده است. شاید مقصود ایشان این بوده است که بگوید شما خوارج که ادعای دینداری دارید، کسانی هستید که فرزند دختر رسول خدا (ص) را خواهید کشت.
بعد از آن شمر در شمار اطرافیان معاویه شد. «شیخ مفید» در کتاب شریف «الاختصاص» آورده است: معاویه، نامهای برای امیرالمؤمنین، علی (ع) فرستاد. حضرت نیز پاسخ آن نامه را نوشت و به دست «طرماحبن عدی طایی» به دمشق فرستاد. وی پس از آن که به شام رسید پرسید: فرماندگان معاویه کجایند؟ به او پاسخ دادند: کدامشان را میخواهی؟ گفت: ابوالاعور اسلمی و عمرو عاص و شمربن ذیالجوشن و هدیبن محمدبن اشعث کندی را میخواهم.
در این خبر، شمر با صراحت در شمار متصدیان لشکر معاویه قرار گرفته است و این خود، گواهی روشنی بر روحیه فرصتطلبی اوست. پس از این دوران، شمر با روی آوردن به امویان، بهطور آشکار در صف مخالفان خاندان عصمت و طهارت (ع) قرار گرفت.
از تلاشهای سیاسی شمر در این دوران، شرکت در توطئه قتل «حجربن عدی» است. شمر از جمله کسانی بود که علیه او شهادت دروغ داد و مقدمات قتل این صحابی بزرگ امیر مؤمنان، علی (ع) را فراهم کرد.
شمر در دوران خلافت امام حسن (ع) و معاویه
با شهادت امیرالمؤمنین، علی (ع)، شمر را در رکاب امام مجتبی (ع) و در برابر معاویه میبینیم. این مسأله را به دو گونه میتوان تفسیر کرد. ممکن است او به دلیل روحیه فرصتطلبی خویش، وضعیت را چنان دیده که با امام حسن (ع) بیعت کند و به لشکر او درآید. همچنین ممکن است وی از نیروهای نفوذی ستون پنجم معاویه در لشکر امام (ع) بوده که جز کارشکنی، سودی برای حضرت نداشتند. «شیخ محمدجواد مغنیه» از عالمان و مفسران شیعه اهل لبنان در قرن چهاردهم ه.ق مینویسد: «بسیاری از افرادی که در قتل امام حسین (ع) شرکت داشتند، در زمان امام حسن (ع) در رکاب او بودند و پیش از صلح، مایه از هم پاشیدگی لشکر او شدند. از آن جمله، شمربن ذیالجوشن است.»
یکی دیگر از تلاشهای سیاسی شمر در این دوران، شرکت در توطئه قتل «حجربن عدی» است. شمر از جمله کسانی بود که علیه او شهادت دروغ داد و مقدمات قتل این صحابی بزرگ امیر مؤمنان، علی (ع) را فراهم کرد.
نقش شمر در واقعه کربلا
وقتی مسلمبن عقیل در سال ۶۰ ه.ق از سوی امام حسین (ع) به کوفه رفت، شمر از جمله افرادی بود که از طرف عبیداللهبن زیاد، حاکم کوفه، مأمور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد. وی در سخنانی مسلم را فتنهگر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.
در عصر روز نهم محرم سال ۶۱ ه.ق، شمر با چهار هزار سپاهی و نامه تهدیدآمیزی از سوی ابن زیاد برای عمربن سعد به کربلا رسید. ابن سعد با دیدن نامه خطاب به شمر گفت: کاری را که در آن امید صلاح بود تباه کردی.
با این حال، عمر سعد دستور ابن زیاد مبنی بر اخذ بیعت از امام حسین (ع) یا جنگ با او را پذیرفت و شمر سردار سپاه او گردید.
روز عاشورا
صبح روز عاشورا، شمر فرماندهی جناح چپ سپاه ابن سعد را بر عهده گرفت وقتی عبداللهبن عُمَیر کلبی به شهادت رسید، شمر به غلام خود (رستم) دستور داد تا با نیزهای همسر عبدالله را که بر بالینش نشسته بود نیز به شهادت برساند. همچنین شمر، نافعبن هِلال جَمَلی، یار دلاور امام حسین (ع) را پس از جنگی سخت، درحالیکه دو بازوی نافع شکسته بود، اسیر کرد و به شهادت رساند. در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین (ع)، شمر قصد داشت به خیمهگاه امام (ع) حمله کند و آن را به تاراج برد، اما امام (ع) او را از این کار بر حذر داشت و شمر بازگشت.
به شهادت رساندن امام حسین (ع)
شمر به تیراندازان دستور داد تا بدن امام حسین (ع) را هدف قرار دهند سپس با فرمان او، همه به سوی امام (ع) حمله بردند و کسانی از جمله «سِنانبن اَنَس» و «زُرْعَهبن شریک» ضربههای نهایی را بر امام (ع) وارد کردند. درباره کسی که سر امام حسین (ع) را از تن جدا کرد، روایات گوناگونی وجود دارد، در برخی روایات گفته شده است که شمر بر سینه امام (ع) نشست و سر او را از قفا جدا کرد.
پس از شهادت سید الشهدا (ع) و غارت و آتش زدن خیمهها، شمر قصد داشت امام سجاد (ع) را که در بستر بیماری بود به قتل رساند، اما عدهای مانع او شدند
زندگانی شمر پس از عاشورا
پس از بازگشت اهلبیت (ع) به مدینه، شمر نیز با پایان یافتن مأموریتش به کوفه بازگشت. گفته شده است که او نماز میخواند و از خداوند طلب بخشش میکرد و در توجیه شرکت در قتل امام حسین (ع) میگفت که از امرای خود فرمانبرداری کرده است.
در پی قیام مختار ثقفی در سال ۶۶ ه.ق، شمر در جنگ علیه او شرکت کرد اما مختار وی و دیگر امرای اموی را در جنگ جَبّانه السَبیع (از محلههای کوفه) شکست داد و شمر از کوفه گریخت. مختار جمعی را به همراه غلام خود (زِربی) در پی او فرستاد. شمر غلام مختار را کشت و به قریهای به نام ساتیدَما گریخت و از آنجا به قریهای به نام کلتانیه (بین شوش و روستای صَیمره) رفت و نامهای برای «مُصعَببن زبیر» فرستاد که آماده جنگ با مختار بود. اما برخی از سپاهیان مختار، شمر را محاصره کردند و درحالیکه یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان انداختند، مختار نیز سر شمر را برای «محمدبن حنفیه» فرستاد.
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
کربلا,
,
|
|
|
نوشته شده توسط
رامش در چهار شنبه 16 فروردين 1396 |
|
|
|
تلاوت آیه 108 سوره یوسف قبل از عاشورا توسط امام حسین (ع) |
|
|
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
امام حسین(ع) در راه کربلا پیش از قیام عاشورا آیه 108 سوره مبارکه «یوسف» را تلاوت میکردند.
امام حسین(ع) برای زنده نگهداشتن اسلام و قرآن قیام کرد تا به جهانیان اهمیت اسلام، نماز و همچنین جایگاه امر به معروف و نهی از منکر را نشان دهد.
احادیث و گفتارى که درباره امام حسین(ع) از ائمه اطهار(ع) رسیده است، این مطلب را روشن میکند که هدف از قیام عاشورا، اقامه عدل و دین خدا و همچنین برهم زدن بنیان ظلم و جور بوده است، بنابراین ما نیز باید ادامهدهنده راه ایشان باشیم و بصیرت در عزاداریها را فراموش نکنیم.
قیام امام حسین(ع) با بصیرت بوده است
امام حسین(ع) در راه کربلا پیش از قیام عاشورا آیه 108 سوره مبارکه «یوسف» را زمزمه میکردند، «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ؛ بگو این است راه من که من و هر کس پیروی ام کرد با بصیرت به سوى خدا دعوت مىکنیم و منزه است خدا و من از مشرکان نیستم»؛ این آمر نشان میدهد که قیام امام حسین(ع) با بصیرت بوده است. عزاداری برای سیدالشهدا به طور خاص از سوی اهل بیت(ع) مورد تأکید قرار گرفته است و نباید آن را با سایر عزاداریها مقایسه کرد.
در روایتی از حضرت امام صادق(ع) آمده است: «قال ابوعبدالله(ع): یا زراره! إن السماء بکت علی الحسین (ع) أربعین صباحا بالدم، و إن الأرض بکت علیه أربعین صباحا بالسواد، و إن الشمس بکث اربعین صباحا بالکسوف والحمره، و إن الملائکه بکت علیه أربعین صباحا و الحدیث»؛ از این حدیث شریف که در یکی از کتب معتبر حدیث شیعه کامل الزیاره نقل شده میتوان استناد کرد که اشک و زاری آسمان و زمین و ملائکه و آفتاب بر سیدالشهدا تا چهل روز طول کشیده است.
در روایتی دیگر آمده است که هیچ روزی نبود که اسم امام حسین(ع) در نزد امام صادق(ع) برده شود و آن امام در آن روز تبسمی بر لب بیاورند؛ امام صادق(ع) در تمام روز گریان و محزون بودند و میفرمودند: امام حسین(ع) سبب گریه هر مؤمن است.
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
کربلا,
,
|
|
|
نوشته شده توسط
رامش در چهار شنبه 25 اسفند 1395 |
|
|
|
امام زین العابدین (ع) ازکربلاتا شهادت |
|
|
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
قيام بزرگ عاشورا ماندگارترين نهضت اسلامى است كه در محرم سال 61 قمرى روى داده است. اين نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرينش و شكلگيرى و جهاد و جانبازى و دفاع از كرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احياى دين محمدى و سنت و سيره نبوى و علوى بوده كه به رهبرى امام حسين علیه السلام از نيمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز و در دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسيد. مرحله دوم، دوره پيام رسانى و تثبيت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبيين آرمانهاى آن قيام مقدس بود كه به رهبرى امام علىبنالحسين علیهما السلام تداوم يافت. امامت شيعه و رهبرى نهضت كربلا در عصرى به امام سجاد علیه السلام منتهى گشت كه او به همراه نزديكترين افراد خاندان آل على علیهم السلام به اسارت مىرفتند. آل على علیهم السلام آماج تيرهاى ستم و تهمت و افترائات سياستمداران بنىاميه قرار داشتند، ارزشهاى دينى دستخوش تحريف و تغيير امويان قرار گرفته، روحيه شجاعت و حميت اسلامى و باورهاى دينى مردم سست، احكام دينى بازيچه نالايقان اموى شده، خرافه گرى رواج يافته، روحيه شهامت وشهادت طلبى در زير شلاق و شكنجه و ارعاب امويان محو گشته بود. سختگيرىهاى بىحد و حصر، مصادره اموال و تخريب خانه های بنی هاشم، محروم ساختن آنها از امتيازات جامعه اسلامى، جلوگيرى مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا كشاندن امام معصوم علیه السلام از مهمترين سياستهاى حاكمان اموى در مبارزه با اهل بيت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده است. [3] امام سجاد علیه السلام در چنين عصر و جوى رسالت و پيامبرى خود را آغاز كرد. در صورتى كه تنها سه تن پيرو واقعى داشت.[4] حركت جهاد فرهنگى و پرورش شخصيتها را در دستور كار خود قرار داد و با يك حركت عميق و دامنهدار به ايفاى نقش پيشوايى خود پرداخت اين رويكرد امام سجاد علیه السلام زمينه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام گشت. از اين رو برخى از نويسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جديد» ناميدند.[5]
امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت
از مدینه تا کربلا با امام حسین(ع) در طول مسیر مکه تا نینوا، امام سجاد علیه السلام همراه کاروان امام حسین علیه السلام بوده است. که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند چند لحظه به خواب رفتند بعد که بیدار شدند فرمودند : «انا لله و انا الیه راجعون والحمدالله رب العالمین » و آن را دو یا سه بار تکرار کردند. پس فرزندشان علی بن الحسین به سوی ایشان روی کرده، عرض کرد: برای چه حمد خدای را بجای آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف «انا لله و انا الیه راجعون » را گفتند) حضرت فرمودند: پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که به اسبی سوار بود در پشت اسب این کلام را برای من می گفت: «این قوم سیر می کنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت می کند. » من هم دانستم خبر مرگ ابلاغ شده است. فرزندشان علی به بابا عرض کرد: پدر جانم خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمودند: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست. علی بن الحسن جواب داد: بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم. امام حسین علیه السلام به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش می رسد، عنایت فرماید: این قضیه پس از کوچ کردن از منزل « قصر بنی مقاتل » نقل شده است و منزل «ثعلبیه » با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است « مقتل الحسین » تالیف خوارزمی، جلد 1، صفحه 226، و برای تحقیق مراجعه کنید به موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم علیه السلام صفحه 344 الی 368 و برای تحقیق بیشتر مراجعه به باقر العلوم، صفحه 395 الی 397) آری، این تنها خبری است که از برخورد حضرت علی بن الحسین علیه السلام با پدر در این راه طولانی در دست داریم؛ اما آیا این علی بن الحسین علیه السلام حضرت سجاد علیه السلام می باشند یا برادر بزرگوارشان حضرت علی اکبر، که در کربلا به شهادت رسیدند؟ هیچ معلوم نیست آنچه در روایت آمده « قال له ابنه علی » است یا «فاقبل الیه ابن علی بن الحسین ». به هر حال تا قبل از شهادت پدر گزارش دیگری که از حضرت سجاد _ علیه السلام _ در اسناد آمده این است که: علی بن زید از حضرت نقل می کند که ما با حضرت امام حسین علیه السلام خارج شدیم پس در هیچ منزلی نزول نفرمود و از هیچ منزلی کوچ نکرد مگر اینکه از «یحیی بن زکریا » و کشته شدن او یادی به میان می آورد. و یک روز فرمودند: از پستی دنیا نزد خداوند این که سرِ _ یحیی بن زکّریا هدیه شد به زن بد کاره ای از زنهای بد کاره بنی اسرائیل _ اما سر اینکه چرا حضرت حسین علیه السلام مرتب از کشته شدن حضرت یحیی بن زکّریا یاد می کرده اند، در نوبت دیگری آمده است . از این حدیث به خوبی بدست می آید که حضرت علی بن الحسین _ علیه السلام _ دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است. شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد _ علیه السلام _ در طول مسیر اتفاق نیفتاده است ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد. [6]
امام زین العابدین عليه السلام در شب عاشورا از حضرت سجاد علیه السلام روایت شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمودند: این شب است، شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد. حضرت فرمودند: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید. سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمودند: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید. آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمودند: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان. پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند. این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقلهای مختلف دیگری نیز آمده است. (برای تحقیق بیشتر مراجعه کنید: موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم، صفحه 395 الی 397 و صفحه 401.) تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می کردند و باعث ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی بوده است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از ایشان پرستاری می کرده است. [7]
امام زین العابدین عليه السلام در روز عاشورا در زمینه وضعیت جسمانی حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتب از ایشان پرستاری می نموده اند و حالشان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند. اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام _ در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمودند: چون سپاه دشمن به دست حضرت حسین علیه السلام رو نمود. آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . . » تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین علیه السلام نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود. همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکلتر و سخت تر می شد، رنگشان تغییر می کرد و ارکان بدنشان می لرزید و قلوبشان فاتف بود. ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهایشان می درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می گرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد. و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گوهر بار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند. (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین » اعداد و عهد تحقیقات باقرالعلوم صفحه 497) همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمودند: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خونها { از بدنش } می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمودند: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجتها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد. [8]
شاهد واقعه در زمينه حضور امام سجاد علیه السلام در نهضت حسينى جاى ترديدى نيست. امّا از صحنههاى اجتماعى و سياسى امام سجاد علیه السلام در برهه آغازين نهضت، آگاهىهاى زيادى از تاريخ به دست نمىآيد، يعنى از نيمه رجب، نقطه آغاز نهضت كربلا تا شب دهم محرم، آخرين شب حيات امام حسين علیه السلام هيچگونه گزارشى در منابع تاريخى به چشم نمىخورد؛ آنچه كه هست از اين تاريخ به بعد است.[9] اولين صحنه گزارش شده حيات اجتماعى و سياسى امام زينالعابدين علیه السلام در قيام حسينى، مربوط به شب عاشورا است. او خود مىگويد: شامگاه شب عاشورا پدرم ياران خود را به نزد خويش فراخواند. من در حالى كه بيمار بودم نيز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمودند: خدا را ستايش مىكنم و در تمام خوشى و ناخوشى او را سپاس مىگويم.... من يارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بيتى فرمانبردارتر و به صلهرحم پاىبندتر از اهلبيتم نمىشناسم. خداوند شما را جزاى نيك عنايت كند. من مىدانم كه فردا كار ما با اينان به جنگ خواهد انجاميد. من به شما اجازه مىدهم و بيعت خود را از شما بر مىدارم تا از سياهى شب براى پيمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده كنيد و هر يك از شما دست يك تن از اهلبيت مرا بگيريد و در شهرها پراكنده شويد تا خداوند فرج خويش را برايتان مقرر دارد. اين مردم تنها مرا مىخواهند و چون بر من دست يابند با شما كارى ندارند».[10] امام علىبنالحسين علیهما السلام در آن شب كه بيمار نيز بود، شب غريبى را سپرى مىكرد. و با چشمان خويش عظمت روح حسينبنعلى علیهما السلام و شهامت و وفادارى اصحاب را ديد و خود را براى روزهاى واپسين آماده مىساخت. در صحنه ديگر از آن شب مىخوانيم كه امام سجاد علیه السلام مىفرمايد: «شبى كه بامداد آن پدرم كشته شد من بيمار بودم و عمهام زينب پرستار من بود. پدرم در حالى كه اين بيتها را زمزمه مىكرد نزد من آمد: يا دهر افٍّ لك من خليل كَمْ لَكَ فى الاشراق و الأَصيل من طالبٍ و صاحبٍ قتيل و الدّهر لايقَنُع بالبديل و انّما الأمر الى الجليل و كلُّ حىٍّ سالكُ سبيل[11]من مقصود پدرم را از خواندن اين بيتها دريافتم و گريه گلويم را گرفت امّا گريه خود را باز داشتم و دانستم كه مصيبت فرود آمده است».[12]
جهاد امام زين العابدين در ميدان كربلا تقريباً همه مورخان بر اين باورند كه امام سجاد علیه السلام در صحنه كربلا بيمار بود و اين بيمارى نيز حكمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سايه آن وجود حجت خداوند در زمين حفظ شود و امر خلافت و وصايت رسول صلی الله علیه و آله تداوم يابد. و به همين دليل در ميدان رزم كربلا حضور نيافت.[13] او تنها بازمانده مرد از خاندان حسين علیه السلام بود كه از كربلا زنده باز گشت تا پرچمدار هدايت امّت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در ميدان كربلا و مجروحيت وجانبازى آن حضرت سخن به ميان آمده است. فضيل بن زبير اسدى كوفى، از ياران امام محمد باقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام در كتاب خود «تسمية من قتل من اهل بيته و شيعته»[14] مىنويسد: «كان علىبنالحسين علیهما السلام عليلاً و ارتثّ يومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع اللَّه عنه و اخذ معالنساء».[15] امام على بن الحسين علیهما السلام در حالى كه بيمار بود در برههاى از جنگ كربلا حضور يافت و به مبارزه پرداخت تا مجروح شد و پيكر مجروح وى را از معركه بيرون آوردند. آنگاه خداوند شر دشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسيرى برده شد.لغت شناسان مىگويند واژه «ارتث» بدان معنا است كه شخصى در ميدان رزم جنگيد و سپس مجروح شد و بر زمين افتاد و در حالى كه جان داشت او را از معركه بيرون بردند.[16]
وداع با پدر در روز عاشورا چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمودند: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است. چونکه حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمه اش فرمودند: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ » حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد،آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنتشان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید مرضش شدیدتر شود. پس حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و چونکه بحال آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: «که کشته شد » حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و اینها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمه اش فرمودند: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید. پدرش به او فرمودند: «با آنها چه می کنی؟ » جواب داد:می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست. حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمودند: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده. هر گاه صدای آنها به گریه بلندشد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آنها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند. سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعه »و اطاعتش واجب است . سپس به فرزندش فرمودند: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت. البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامیکه حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. حضرت هم می فرمودند: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. » [17]
بیماری در کربلا در اسناد تاریخی از زمان عروض بیماری حضرت زین العابدین (علیه السلام) خبر صریحی وجود ندارد آنچه به صورت قطعی می توان ادعا کرد بیمار بودن حضرت در شب عاشورا است و این بیماری نیز به گونه ای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود. حضرت می توانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند و یا رفتار پدر را تحت نظر داشته و کلام او را بشنوند و به گریه افتاده و سکوت کنند. علی بن الحسین (علیه السلام) فرمودند: (هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای اینکه آنها را مرخص کند.) من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها می گوید بشنوم و « من در آن هنگام بیمار بودم »، پس شنیدم که پدرم به اصحابش می فرمود. . . . همچنین روایت شده که حضرت سجاد (علیه السلام) فرمودند « من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم. «و عمّه ام حضرت زینب نزد من مشغول پرستاری من بود »، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او «جون »غلام ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح می کرد و پدرم اشعاری را قرائت می کرد. آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا آنکه من آن را فهمیدم و آنچه را می خواست، دانستم. پس گریه راه گلویم را بند آورد. اشکهایم را پاک کردم و سکوت اختیار کردم و دانستم که بلا، نازل شده است. ولی عمه ام هم آنچه من شنیدم شنید و او زن است و زنها دارای رقّت قلب و جزع می باشند، پس نتوانست خود را کنترل کند تا آخر حدیث شریف که مفصل داستان برخورد حضرت زینب با امام حسین علیه السلام و غش کردن حضرت زینب و بهوش آوردن ایشان و کلام امام حسین علیه السلام با خواهر، از طرف حضرت سجاد (علیه السلام) نقل می شود و سپس می فرماید: بعد پدرم حضرت زینب را آورد تا او را کنار من به زمین نشانیده. (جهت مطالعه مفصل این قضیه رجوع کنید به تاریخ طبرسی جلد 3، صفحه 316 و یا الارشاد، شیخ مفید، صفحه 232 ). بنابراین حضرت فقط در شب عاشورا مریض بوده اند و البته این مرض در روز عاشورا به خصوص در هنگام وداع آخرین با پدر به شدت رو به وخامت گذاشته و حال جسمانی حضرت در آن موقع بسیار وخیم گزارش شده است که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشته اند. مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار از کتاب (المقتل) احمد بن حنبل نقل میکند که سبب بیماری امام سجاد علیه السلام در کربلا این بود که گوشه ای از یک زره دستش را مجروح کرد. این مطلب را نمیتوان قطعا رد یا قبول کرد ولی به هر حال با توجه به ضرورت ادامه حیات حضرت امام زین العابدین علیه السلام بعد از پدر بزرگوارش، حکمت الهی اقتضا می کرد تا او در هنگامه نبرد در روز عاشورا، مریض باشد. [18]
امام سجاد عليه السلام و بیان مصیبت کربلا امام سجاد روزی در بازار شام با منهال بن عمرو الطائی که از شیعیان او بود برخورد کرد. (بعضی هم گفته اند این ملاقات بعد از خطبه حضرت سجاد علیه السلام در مسجد دمشق بوده است.) منهال به امام عرض کرد:« ای پسر رسول خدا حال شما چطور است؟ و چگونه شب را به صبح می آورید؟» امام سجاد علیه السلام فرمود:« وای بر تو، آیا وقت آن نرسیده که بدانی حال ما چگونه است؟ ما در این امت، همانند بنی اسرائیل گرفتار فرعونیانیم!! مردان ما را کشته و زنان ما را زنده نگه داشته اند! ای منهال، عرب بر عجم می بالد که محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم عرب است و قبیله قریش بر دیگر قبایل مباهات می کند که رسول خدا قریشی است؛ و اینک ما فرزندان اوییم که حقمان غصب شده و خونمان به ناحق روی زمین ریخته شده است. ما را از شهر و دیارمان خود آواره کرده اند!! پس انالله و انا الیه راجعون از این مصیبت که بر ما گذشته است.» [19]
بازتاب خطبه حضرت در شام علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد عليه السلام با استناد به قرآن کريم فرمود و حقيقت را آشکار کرد ، حضرت زين العابدين عليه السلام وقتی با يزيد روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود - فرمود : ای يزيد ، به خدا قسم ، چه گمان مي بری اگر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله ما را به اين حال بنگرد ؟ اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند . فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطيب رسمی بالای منبر رفت و در بدگويی علی عليه السلام و اولاد طاهرينش و خوبی معاويه و يزيد داد سخن داد . امام سجاد عليه السلام به يزيد گفت : به من هم اجازه مي دهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ يزيد نمي خواست اجازه دهد ، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاه بود و بر خود مي ترسيد . مردم اصرار کردند . ناچار يزيد قبول کرد . امام چهارم عليه السلام پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست . خلاصه بيانات امام عليه السلام چنين بود : "ای مردم شش چيز را خدا به ما داده است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنين مال ماست . خدا چنين خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند ، و اين کاری است که دشمنان ما نمي توانند از آن جلوگيری کنند" . سپس فرمود : "پيغمبر خدا محمد صلي الله عليه و آله از ماست ، وصی او علی بن ابيطالب از ماست ، حمزه سيد الشهداء از ماست ، جعفر طيار از ماست ، دو سبط اين امت حسن و حسين عليهما السلام از ماست ، مهدی اين امت و امام زمان از ماست " . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد . امام عليه السلام سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش . سپس رو به يزيد کرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند جد تو است يا جد ما ؟ اگر بگويی جد تو است همه مي دانند دروغ مي گويی ، و اگر بگويی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسين عليه السلام را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هايش را اسير کردی ؟ سپس امام عليه السلام دست برد و گريبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی آشوبی به پا شد . اين پيام حماسی عاشورا بود که به گوش همه مي رسيد . اين ندای حق بود که به گوش تاريخ مي رسيد . يزيد در برابر اين اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زياد گشود و حتی بعضی از لشکريان را که همراه اسيران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بيمناک شد و از آنان روی پوشيد و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگيرد . به هر حال ، يزيد بر اثر افشاگريهای امام عليه السلام و پريشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجويی حال اسيران برآيد . از امام سجاد عليه السلام پرسيد : آيا ميل داريد پيش ما در شام بمانيد يا به مدينه برويد ؟ امام سجاد عليه السلام و زينب کبری عليها السلام فرمودند : ميل داريم پهلوی قبر جدمان در مدينه باشيم . خطبه تاریخی حضرت سجاد علیه السلام تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت. در روایتی از ابن باقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون می کردند. مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، به شدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عده ای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عده ای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند. به علاوه، وضع عمومی شهر به گونهای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می خواستند برای مصائب امام حسین علیه السلام عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام « دارالحجاره » برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند. ذکر حسین علیه السلام کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمتهای کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجهشان از حسین علیه السلام منصرف شود، ولی هیچ چیز نمیتوانست آنها را منصرف سازد. یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت. از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین علیه السلام تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند. ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت نمود . ثالثاً گناه قتل سید الشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت:« اگر من بودم، هرگز حسین را نمیکشتم.» البته همه این حرفها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد. واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد علیه السلام و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند. [20]
خطبه حضرت سجاد در مدینه پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین علیه السلام را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد علیه السلام با دست خود آنها را ساکت کرد. آنگاه چنین خطبه خواند: « سپاس خداوندی راست که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقلها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است. خداوند را به خاطر سختیهای روزگار و داغهای دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس میگزارم. حمد خدای را که ما را با مصیبتهای بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم، اباعبدالله و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد. ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟ در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمانها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمانها در این مصیبت عزادار شدند. ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین علیه السلام نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟ ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست. به خدا قسم اگر پیغمبر اکرم صل الله علیه وآله به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان میداد با ما جنگ کنند، بیش از این نمی توانستند کاری بکنند. انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصائب به ما اجر و رحمت عطا کند؛ زیرا او قادر و انتقامگیرنده است.» [21]
تصمیم یزید بر قتل امام سجاد علیه السلام پس از واقعهی دشت کربلا، یزید لعنه الله تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقاتهایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانهای برای قتلش باشد. یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش میگرداند، به او پاسخ داد. یزید گفت:« چگونه جرأت میکنی موقع حرفزدن با من تسبیح بگردانی؟» امام فرمود:« پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بیاینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید:« اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح در دست، هر چه میخواهد بگوید، تا وقتی به بستر میرود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور میشود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور میشود. من هم به جدّم اقتدا میکنم.» یزید گفت:« با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من میدهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند. در روایت دیگری نیز چنینی آمده است: بعد از خطبهی حضرت زینب سلام الله علیها که سبب رسوایی یزید شد، او از شامیان نظر خواست که « با این اسیران چه کنم؟» شامیان در پاسخ گفتند: «آنها را از دم شمشیر بگذران ». یکی از انصار به نام « لقمان بن بشیر » گفت: « ببین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود با آنان چه میکرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن.» امام باقر علیه السلام نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد. یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند. در روایتی نیز امام سجاد علیه السلام به « منهال » فرمودند: « هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که میخواهد ما را بکشد.» به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است. [22]
زمان شهادت امام سجاد علیه السلام همان طور که در روز تولد حضرت زین العابدین علیه السلام در بین مورّخین اختلاف است، در روز و سال شهادت او نیز اختلاف وجود دارد. دامنه این اختلاف از سال 92 هجری تا سال 100 هجری است، اما آنچه از همه مشهورتر است، یکی سال 94 هجری است که آن را به مناسبت ارتحال فقهای بیشماری از اهل مدینه، « سنه الفقهاء » نامیده اند و دیگری سال 95 هجری. « حسین » فرزند امام علی بن الحسین علیه السلام وفات پدر خود را در سال 94 اعلام کرده است و بر این اساس بزرگانی نظیر شیخ مفید و شیخ طوسی و محقق اربلی و ابن اثیر نیز همین نظر را داشته اند. اما بر اساس روایتی که ابوبصیر از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است، امام فرموده است: حضرت علی بن الحسین علیه السلام در حالیکه 57 ساله بودند از دنیا رفت و این واقعه در سال 95 هجری اتفاق افتاد.
آخرین شب زندگانی حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: حضرت امام سجاد علیه السلام در شب شهادتش به فرزندش، امام محمد باقر، فرمود:« پسرم، برایم آب بیاور تا وضو بگیرم.» امام محمد باقر برخاست و ظرفی آب آورد. امام سجاد فرمودند:« این آب برای وضو شایسته نیست، چرا که در آن حیوانی مرده افتاده.» امام باقر چراغی آورد و دید موشی مرده در آن افتاده است. از این رو ظرف آب دیگری برای ایشان برد. امام سجاد فرمود:« پسرم! این همان شبی است که به من وعده دادهاند.» سپس سفارش کرد به شترش که بارها با آن به حج مشرف شده بود، خوب رسیدگی کنند و غذا بدهند.[23]
شهادت روز شهادت امام سجاد نیز 18 ، 22 و 25 محرم نقل شده که روز 25 از شهرت بیشتری برخوردار است. بنا بر این روایات، امام سجاد علیه السلام 57 یا 58 سال عمر فرمود که : دو سال آن را در زمان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، ده سال را در زمان امامت عموی خود حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و ده سال را در دوران امامت پدر خود سپری فرموده است و مدت امامت خود آن امام بزرگوار نیز 35 سال بوده است. [24]
محل دفن امام سجاد علیه السلام حضرت زین العابدین علیه السلام پس از تشییع باشکوه مردم مدینه، در بقیع که قبور بسیاری از اولیاء خداوند، همسران پیامبر، فاطمه بنت اسد و بسیاری از صحابه گرانقدر پیامبر و تعدادی از شهدای صدر اسلام در آن قرار دارد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، عموی بزرگوارش، مدفون گردید. در این قطعه از بقیع عباس، عموی پیامبر، نیز دفن شده بود و بعداً حضرت امام صادق و حضرت امام باقر نیز مدفون گردیدند. این بخش دارای قبه و بارگاه بوده ولی اکنون به دست وهابیون تخریب شده است. [25]
قاتل امام سجاد علیه السلام حضرت علی بن الحسین علیه السلام در زمان خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسید. بنا به گفته عمر بن عبدالعزیز، ولید که حاکم جبّار و ظالمی بود، زمین را از جور و ستم لبریز کرده بود. در دورهی حکومت او، رفتار مروانیان و کارگزاران آنها با دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بنی هاشم و به خصوص امام سجاد علیه السلام بسیار ظالمانه و بیرحمانه بود. والی مدینه - هشام بن اسماعیل - گر چه از زمان عبدالملک بن مروان مسئول اداره شهر مدینه بود، ولی در دوران ولید رفتار ظالمانه ای با حضرت زین العابدین علیه السلام در پیش گرفت و هنگامی که به دلیل بدرفتاری زیاد با مردم مدینه از منصب خود عزل شد، او را در کنار منزل مروان نگه داشتند تا مردم از او تقاص بگیرند. او خود معترف بود که از کسی جز علی بن الحسین علیه السلام بیم ندارد، اما هنگامی که امام با جمعی از اصحاب خود از کنار او عبور کردند، هیچ یک به او متعرض نشدند و از او شکایتی نکردند. این جا بود که هشام فریاد زد:« الله اعلم حیث یجعل رسالته » (خدا میداند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد.) و در روایت دیگری، امام برای او پیغام داد که اگر از نظر مادی در تنگنا هستی، ما تأمینت میکنیم. مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام به دست ولید مسموم شد، و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک، که برادر خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمی توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود. [26]
مردم مدینه و اندوه شهادت امام سجاد علیه السلام خبر شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام که با عملکرد انسانی و الهی خود، همگان را مجذوب خود کرده و با مجاهدت سی و پنج ساله خود، تصویری منور و متعالی از امامت در ذهن جامعه اسلامی ترسیم کرده بود، به سرعت در شهر پیچید و همه برای تشییع جنازه او حاضر شدند. سعید بن مسیب چنین روایت می کند:« وقتی امام به شهادت رسید، همه ی مردم، از نیکوکاران گرفته تا بدکاران، برای تشییع جنازهاش حاضر شدند. همه زبان به ستایش او گشوده بودند و سیل اشک از دیدگان همگان جاری بود. در تشییع جنازهی امام همه مردم شرکت کرده بودند و حتی یک نفر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله باقی نمانده بود.» [27] حضرت زین العابدین علیه السلام شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود. وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود. خبر به حضرت امام باقر علیه السلام رسید. امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:« آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.» شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد. امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود:« او را رها کنید! او میداند که از دنیا خواهد رفت.» سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت. [28]
پینوشتها: [1]. الارشاد، ج 2، ص 138؛ الطبقات، ج 5، ص 221؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 628. [2]. قاموس الرجال، ج 7، ص 420، الطبقات، ج 5، ص 211؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 629 و 635؛ سير اعلامالنبلاء، ج 4، ص 487. امالى شيخ مفيد امام سجاد علیه السلام را بزرگتر از على شهيد دانسته است. (الارشاد، ج 2، ص135). [3]. نك: دراسات و بحوث فى التاريخ و الاسلام، ج 1، ص 77. [4]. همان، ص 90. [5]. همان، ص 77. [6]. تاریخ طبری، ج 3، ص 309 ارشاد شیخ مفید، ص226 بحارالانوار، ج 44، ص 379 [7]. بحارالانوار،ج 42، ص 298، حدیث 3 و جلد 45، ص 1 [8]. بحارالانوار،ج 45،ص54 معانی الاخبار، ص 218 دعوات راوندی، ص 54، حدیث 137 [9]زندگانى علىبنالحسين، شهيدى، ص49. . [10] الارشاد، ج 2، ص 91؛ سيدنا زينالعابدين، ص 52؛ اعيان الشيعه، ج 1،ص 635؛ الكامل، ج 4، ص 57 . [11] بحارالانوار، ج 45، ص 1، اعيان الشيعه، ج 1 ص 601 [12] اعيان الشيعه، ج 1، ص 600 . : [13] الطبقات، ج 5، ص 221؛ البداية و النهايه، ج 9، ص 109؛ سيراعلام النبلا، ج 4، ص 386؛ تذكرة الخواص، ص 324. اعيان الشيعه، ج 1، ص 635. . [14] سيد محمد رضا حسينى جلالى در كتاب جهاد الامام السجاد علیه السلام پس از نقل فضيلبنزبير اسدى مىنويسد: اين كتاب به تحقيق مجله تراثنا در موسسه آلالبيت لاحياء التراث در سال 1406 قمرى انتشار يافت. همچنين گفتنى است كه اين اثر پيش از اين در ضمن كتاب امالى خمسيه مرشد بالله و حدائق الورديهمحلى، انتشار يافته بود. (جهاد الامام السجاد علیه السلام ، ص 51) [15] جهاد الامام السجاد علیه السلام ، ص50 . [16] القاموس المحيط، فيروز آبادى، ج 1، ص 227؛ النهايه، ابناثير، ج 2، ص 195. [17]. الدمحه الساکیه،جلد 4، ص 351، معالی السبطین،جلد 2،صفحه 22،ذریه النجاه، ص 139، بحارالانوار،جلد 45،ص 46، [18]. بحارالانوار، ج 44، ص 298، حدیث 3 و ج 45، ص1 الارشاد، ص 231 بحارالانوار، ج 46، ص41، حدیث 36 [19] بحارالانوار، ج 45، ص 84، 143،162،175 تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 232 [20]. بحارالانوار، ج 45، ص 131 و 140 مفضل خوارزمی، ج 2، ص 69 قصه کربلا صفحه 513 و 514 [21]. لهوف سید بن طاووس، ص 237. [22].بحارالانوار، ج 45، ص 200 و 135 [23].بحارالانوار، ج 46، ص 148، حدیث 4 [24]بحارالانوار، ص 151، حدیث 10 (به نقل از کشف الغمه ) و ص 152 الی ،154 اصول کافی، ج 1، ص 468، حدیث 6 [25].بحارالانوار، ج 46، ص 151، حدیث 10 [26].بحارالانوار،ج 46، ص 152، حدیث 12 و ص 153 و 154 [27].بحارالانوار، ج 46، ص 150 [28].بحارالانوار، ج 46، ص147 و 148، حدیث 2 و 3 و 4 به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج 1، ص 467، حدیث 2 و 3 و4
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
کربلا,
,
|
|
|
نوشته شده توسط
رامش در چهار شنبه 18 اسفند 1395 |
|
|
|
|
تلفن دفتر فروش تور کربلا
54 44 67 43 021
67 43 67 43 021
835 2100 0937
آقای صبوری
ساعات تماس
9 صبح تا 7 بعد از ظهر
|
|
:: آبان 1399
:: ارديبهشت 1398
:: فروردين 1398
:: اسفند 1397
:: بهمن 1397
:: دی 1397
:: آذر 1397
:: آبان 1397
:: مهر 1397
:: شهريور 1397
:: مرداد 1397
:: تير 1397
:: خرداد 1397
:: ارديبهشت 1397
:: فروردين 1397
:: اسفند 1396
:: بهمن 1396
:: دی 1396
:: آذر 1396
:: آبان 1396
:: مهر 1396
:: شهريور 1396
:: مرداد 1396
:: تير 1396
:: خرداد 1396
:: ارديبهشت 1396
:: فروردين 1396
:: اسفند 1395
:: بهمن 1395
:: دی 1395
:: آذر 1395
:: آبان 1395
:: مهر 1395
:: شهريور 1395
:: مرداد 1395
:: تير 1395
:: خرداد 1395
:: ارديبهشت 1395
:: فروردين 1395
:: اسفند 1394
:: بهمن 1394
:: دی 1394
:: آذر 1394
:: آبان 1394
:: مهر 1394
:: شهريور 1394
:: مرداد 1394
:: تير 1394
:: خرداد 1394
:: ارديبهشت 1394
:: فروردين 1394
:: اسفند 1393
:: بهمن 1393
:: دی 1393
:: آذر 1393
:: آبان 1393
:: مهر 1393
:: شهريور 1393
:: مرداد 1393
:: تير 1393
|
|
تور کربلا , تور هوایی کربلا , تور زمینی کربلا , تور هوایی کربلا , کربلا , کربلا , تور کربلا هوایی , تور زیارتی کربلا , ثبت نام کربلا , تور زمینی کربلا , ثبت نام تور کربلا , امام حسین , زیارت کربلا , تور کربلا , تور زیارتی به کربلا ,
|
|