گزیده ای از معجزات حضرت عباس علیه السلام

صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

تور کربلا

تور کربلا نوروز

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
تور کربلا نوروز
::
عناوین مطالب وبلاگ
::

::تور کربلا
::فضائل زیارت امام حسین (ع) و زیارت کربلا
::درباره واقعه کربلا
::اماکن متبرکه عراق
::اطلاعات زائر
::هتل های کربلا
::هتل های نجف اشرف
::هتل های کاظمین


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: رامش
:: رضا والی نژاد

آمار بازديد :




گزیده ای از معجزات حضرت عباس علیه السلام

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا

«عباس محمد علی کشوان آل شیخ»کلیددار حرم مطهر حضرت وخادم حضرت ابوالفضل(ع):  تمام اجدادم تا 12 نسل قبل همه کلید دار و خادم حضرت ابوالفضل(ع) بوده اند و هرموقع یکی فوت می کرد، فرزند وی در این سمت مشغول به کار می شد.
 
«کشوان» که نام خانوادگی وی برگرفته از شغل کفشداری حرم است، افزود: همواره کلید سرداب و حرم مطهر دست خاندان ما بوده و این رویه از 485 سال پیش که اجداد من از ایران به عراق مهاجرت کردند؛ ادامه داشته است.
 
شیخ عباس کشوان که متولد 1936 مصادف با 1315 شمسی در کربلا و هم اکنون 74 ساله است، می گوید: بنده به مدت 35 سال کلید دار و کفش‎دار حرم قمر بنی هاشم بودم و خاطراتی در این مدت به چشمان خود دیده ام که حتی پدر و پدربزرگم برایم تعریف نکرده اند بلکه خود بعینه شاهد بودم و برای دوستداران اهل بیت(ع) بیان می کنم.
 
وی وقتی شنید مردم کشور ما از بیان خاطرات و کرامات استقبال کرده اند، اظهار امیدواری کرد: آقا ابوالفضل(ع) نگهدار مردم ایران و سایر ارادت مندان به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) باشد.

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.


 شفای طفل معلول


شیخ عباس افزود: حدود 30 سال پیش در یک روز جمعه بنده در حرم نشسته بودم که شب فرا رسید و یک مرد جوان عرب بیابان گرد وارد حرم شد، در حالی که فرزندی علیل به‎روی دست داشت که آن فرزند پسر حدود 8 سال سن داشت و به دلیل معلولیت توان هیچ گونه حرکتی حتی تکلم نداشت و مانند تکه ای گوشت به‎روی دست پدر جابه جا می شد.
 
خادم حرم حضرت ابوالفضل(ع) افزود: ساعت 12:30 دقیقه شب بود که پدر این کودک معلول به همان لهجه عربی و محلی خود با ابوفاضل صحبت می کرد و گلایه داشت که: «آقا اباالفضل! من از تو اولاد سالم خواسته ام، اما اولاد ناقص داده ای و چه فایده دارد، من 8 سال است که مبتلای این بچه شده ام حال این بچه را بگیر و برای خودت باشد».
 
شیخ عباس می گوید: به چشم خود دیدم آن پدر جوان کودک 8 ساله معلول خود را به سمت ضریح چنان پرت کرد که صدای برخورد سر کودک با میله های ضریح به بیرون از ایوان رسید و کسانی که در بیرون از حرم نشسته بودند، کنجکاو شدند که این صدای چیست و پس از این واقعه خود پدر نیز به سرعت از حرم گریخت و رفت.
 
شیخ عباس گفت: با دیدن این منظره بسیار ناراحت شدم و پیش خود گفتم: ای بی حیا! این چه‎کاری بود کردی! و پس از آن که پدر طفل را پیدا نکردم؛ بسیار گریستم، فرزند را در بغل گرفتم و با خود گفتم: این بچه بیمار چه گناهی دارد، و سر او را در بغل گرفتم.
 
شیخ عباس افزود: این جریان ادامه داشت تا ساعت 1 بعد از نیمه شب رسید، در حالی که بچه را در بغل آرام می کردم کم‎کم متوجه شدم انگشتان پای بچه حرکت کرد. ابتدا فکر کردم توهم دارم و چشمانم را مالیدم که مبادا در حالت خواب بوده ام، اما دیدم کم‎کم پاهایش حرکت کرد سرش را روی زانو گذاشتم و در حالی که اشک می ریختم، دیدم یک چشم او باز شد و پس از آن چشم بعدی باز و بعد نگاه کرد و گفت: پدر و مادرم کجا هستند؟
 
شیخ عباس گفت: در این بین سایر خدام حرم را صدا زدم که بیایند و ببینند که آیا من اشتباه نمی کنم که آنها نیز تأیید کردند بچه می تواند حرکت و صحبت کند.
 
شیخ عباس افزود: این پدر و فرزند از اعراب بادیه نشین بودند که به شغل زراعت و کشاورزی مشغول بودند و پس از شفای این طفل 8 ساله، چشمان او باز شد دنبال پدر و مادرش می گشت. به او گفتم: پسرم، آیا می توانی سر و دست و پاهایت را حرکت دهی؟ و او گفت: بله! به راحتی می توانم دست و پا و چشمانم را حرکت دهم، فهمیدم معجزه ای شده و قمر بنی‎هاشم(ع) او را شفا داده است.
 
شیخ عباس افزود: سپس عبایی روی پسر انداختم و سه بار او را دور ضریح حضرت ابوالفضل(ع) طواف دادم و او را در اتاقی قرار داده و این واقعه را به استاندار، کلید دار و مرجع تقلید آن زمان خبر داده و در دفتر حرم ثبت کردیم و از طریق بلندگو اعلام کردیم مردم برای دیدن معجزه ابوالفضل(ع) بیایند و طفل شفایافته را به‎روی منبر گذاشته خود در کنارش نشستم.
 
شیخ عباس گفت: از کودک پرسیدم: زمانی که پدرت تو را به سوی ضریح پرت کرد، آیا سرت درد نگرفت؟ گفت: اصلاً متوجه نشدم، اما ناگهان دیدم دو دست بریده از سمت ضریح بیرون آمده و من را در آغوش گرفت و سرم را در بغل گرفته و آن دو دست ابتدا به پاها سپس به دست و پس از آن چشمان و سرم کشیده شد و احساس کردم هیچ مشکلی از نظر معلولیت ندارم و می توانم دست و پا، زبان و چشم خود را حرکت دهم و هیچ مشکلی ندارم.
 
شیخ عباس افزود: وقتی صبح شد، مردم برای دیدن این معجزه هجوم آوردند و حدود 20 بار پیراهن به تن این کودک شفایافته کردیم که هربار به وسیله مردم تکه تکه شد و به نیت تیمّن و تبرّک، مردم بخشی از لباس کودک را با خود بردند.
 
شیخ عباس کشوان افزود: پس از این ماجرا پدرش آمد و گفت: یا ابوفاضل! چرا معطل کردید و چرا زودتر شفا ندادید؟!
 
وی گفت: پس از آن به توصیه خادمان حرم، این فرزند شفایافته به‎روی مرکبی قرار داده شد و از صبح تا غروب در کربلا چرخانده شد و مردم از این واقعه مطلع شدند

 تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.

حکایت اسحاق یهودی

شیخ عباس کلید دار حرم مطهر می‌گوید: در عراق مرسوم است که شیعیان در روز اربعین خود را به شهر کربلا می‌رسانند، تا در آیین سوگواری آل الله شرکت کنند.

حدود 45 سال پیش در بازار بغداد کاروانسرایی بود به نام «کاروانسرای مرغی» حجره‌داران آن کاروانسرا نیز یک به یک روانه کربلا شدند فقط دو حجره دار ماندند یکی فردی شیعه به نام «محمد حسین» و دیگری حجره‌داری به نام «اسحاق».

محمد حسین نیز قصد کربلا می‌کند برای خداحافظی نزد اسحاق می ‌آید و می‌گوید: «من راهی کربلایم» اسحاق می‌گوید: «من هم می‌آیم».

محمد حسین نگران از شناسایی اسحاق یهودی و برانگیخته شدن عواطف مردم می‌گوید: تو که یهودی هستی در آنجا کاری نداری تازه ممکن است تو را بشناسند و برانند یا حادثه‌ای پیش آید.»


اسحاق می‌گوید: «لباس عربی می‌پوشم و با عشایر بصره همراه می‌شوم، در آن صورت کسی مرا نخواهد شناخت»، گفت‌وگوی آن دو به پایان می‌رسد، محمد حسین راهی کربلا می‌شود و روزی پس از اربعین به بغداد باز می‌گردد.

شبانگاه در خواب می‌بیند که به زیارت مرقد مطهر امام حسین (ع) مشغول است. امام (ع) از حرم بیرون می‌آیند. ابوالفضل (ع) علی اکبر (ع) قاسم بن حسن (ع) و حبیب بن مظاهر همراهان حضرت‌اند، امام از حبیب می‌خواهد تا نام زائران را بنویسد، حبیب نام‌ها را نوشته و به امام تقدیم می‌کند، پس امام از حضرت ابوالفضل (ع) می‌خواهند که بررسی کنند، مبادا نامی از قلم افتاده باشد.

حضرت ابوالفضل می‌فرمایند: «نام فردی یهودی به نام اسحاق از قلم افتاده است».

حضرت امام حسین (ع) می‌فرمایند: همان که در سوگواری ما شرکت داشت، نام ایشان را هم بنویسید.

صبح، محمد حسین از خواب برمی‌خیزد، شگفت زده از ماجرایی که در رویا دیده، به حجره می‌رود تا قصه را با اسحاق باز گوید. به حجره که می‌رسد، اسحاق را می‌بیند که خانواده‌اش برگرد او جمع‌اند. پس از آن که محمد حسن چیزی بگوید، اسحاق لب می‌گشاید که «لازم نیست شما چیزی بگویید ان چه شما در خواب دیدید، من نیز در خواب دیدم».

در پی این ماجرا که نشان از عنایت ابا عبدالله دارد اسحاق یهودی نزد آیت‌الله العظمی( محمد علی هبه الدین) شهرستانی مرجع بزرگ زمان می‌رود و ضمن تشرف به اسلام، خواستار اجازه‌نامه‌ای می‌شود که با استناد به آن رخصت یابد تا در کربلای معلی سکونت گزیند.

اسحاق با خانواده‌اش به کربلا می‌آیند و در خیابان عباس (شارع عباس) ساکن می‌شوند. جمعیت آنها اکنون به هفتصد تا هفتصد و پنجاه نفر می‌رسد و در آن محله کوچه‌ای به نام آنهاست


تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.


عرب بیابان‌گرد

حاح عباس خاطره‌ای زیبا از گفت‌وگوی صمیمانه عربی بیابان نشین با حضرت ابوالفضل (ع) را باز می گوید که قبل از حکومت صدام در زمان حکومت احمد حسین البکر اتفاق افتاده است و اضافه می‌کند این ماجرا – که به چشم خویشتن دیده‌ام – از قشنگ‌ترین و به یاد ماندنی‌ترین خاطره‌های من است: رفیقی داشتم به نام «ملا نای» با هم خیلی محشور بودیم و نسبت به هم اخلاص و علاقه‌ای وافر داشتیم، خدا او را بیامرزد.

ظهر یک روز تابستانی در حرم حضرت ابوالفضل (ع) به صحبت نشسته بودیم که عربی بیابان نشین را دیدم، پا برهنه با پیراهنی کهنه و چفیه و عقالی کهنه، وارد حرم شد و به طرف ضریح مظهر رفت دست بر ضریح گذاشت و با صمیمی‌ترین وصف‌ناپذیر با حضرت به گفت‌وگو ایستاد.

- «آقا ابوالفضل، سلام علیکم. اشلونک؟ یعنی حالت چطور است؟

حالت خوبه انشاء‌الله؟ سالمید آقا؟

بعد با همان لحن خودمانی، ادامه داد: «الحمدالله، دست شما را می‌بوسم، نه نه خوبم. پدر و مادرم سلام رساندند.

آقا! خیلی خوبم…. الحمدالله دست شما بر سرمان هست. راحت هستیم.»

عرب بیابان نشین مانند کسی که حضرت را به چشم می‌بیند، با حضرت به گفت‌‌وگو مشغول بود. حیف بر ما که نه چیزی می‌بینیم و نه می شنویم!

«آقا جان! می‌دانی که من عیال و بچه‌هایم و پدر و مادرم را در بیابان تنها گذاشتم و پیش شما آمده‌ام اجازه بدهید که بروم».

معلوم است که حضرت ابوالفضل (ع) به او می‌فرمایند: «هنوز وقت دارید بیشتر اینجا بمانید!»

عرب گفت: «می‌دانی آقا! امسال مرکب سواری نداشتم، از آنجا تا اینجاپ پیاده آمده‌ام. پاهایم خیلی درد می‌کند. یک کاری بکن که دوباره برگردم. پاهایم را شفا بده!»

بعد یک پایش را روی ضریح گذاشت دور پاشنه‌ پاهایش ترک خورده و مجروح بود در همان حال می‌گفت: «آقا این، این، اینجا آقا!»

جای جراحت را به آقا نشان می‌داد و می‌گفت «آقا! جانم فدای دستت!»

من و ملاناجی – حیران از این ماجرا – شاهد بودیم که زخم‌ها محو شد و ترک ها جوش خورد.

عرب پای دیگر را به طرف ضریح گرفت و گفت: «الاحسان بالاتمام» یعنی نیکی را باید به آخر رساند و تمام کرد.

پای دیگر را هم دیدیم که خوب شد. عرب بیابان نشین با همان صمیمت رو به ضریح کرد و گفت: «ابوالفضل، آقاجان، ببخش، اروح – یعنی می‌روم – آخر پدر و مادرم چشم انتظارند. آقا! اجازه می‌دهی بروم؟»

اجازه گرفت و گفت: «فی‌امان الله، خداحافظ، فی امان الله، فی امان‌الله، فی امان‌الله».

عرب بیابانی که می‌رفت، ملاناجی به او سلام کرد و گفت: «قبول باشد زیارت قبول. آقا را زیارت کردی؟»عرب گفت: بله زیارت کردم. برو زیارتش کن. برو. برو زیارتش کن!

ملاناجی با آن علم و مقام‌اش نمی‌توانست به عرب بیابانی بگوید که «نمی‌بینم، نمی‌‌توانم ببینم».

عرب افزود: «مگر نمی‌بینی، ابوالفضل(ع) قامت‌اش مانند کوه پابرجاست چرا نمی‌بینی؟ ابوالفضل در مقابل توست، دارد تو را نگاه می‌کند برو، برو زیارتش کن!

ملاناجی – همچنان حیرت زده گفت: «چشم، چشم!»

و عرب پابرهنه از حرم خارج شد. 

تور کربلا.تور هوایی کربلا.تور زمینی کربلا.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: فضائل زیارت امام حسین (ع) و زیارت کربلا ، ،
:: برچسب‌ها: تور کربلا, تور هوایی کربلا, تور زمینی کربلا, معجزات حضرت عباس,

نوشته شده توسط رامش در شنبه 22 خرداد 1395


:: هتل درجه الف المیزان کربلا
:: تور کربلا عید فطر
:: رستوران رکن السلطان بهترین رستوران کربلا
:: رستوران کباب نبیل در کربلا
:: هتل روتانا کربلا
:: هتل الاشیقر در کربلا
:: تور کربلا ویژه اردیبهشت
:: نکات مهم در سفر به کربلا
:: رستوران های معروف کربلا
:: رستوران زعفران در شهر کربلا
:: راهنمای سفر به نجف اشرف
:: هتل المحمود کربلا
:: هتل الاشیقر در کربلا
:: اقامت هتل فندق العقیله در کاظمین
:: لذت غذا در رستوران الفردوس کربلا
:: مقبره ذوالکفل نجف اشرف
:: رستوران النخیل در کربلا
:: هتل لارسا کربلا
:: تور کربلا نوروز 98
:: هتل دره الحسین کربلا





تلفن دفتر فروش تور کربلا

54 44 67 43 021

67 43 67 43 021

835 2100 0937

آقای صبوری

ساعات تماس

9 صبح تا 7 بعد از ظهر






:: آبان 1399
:: ارديبهشت 1398
:: فروردين 1398
:: اسفند 1397
:: بهمن 1397
:: دی 1397
:: آذر 1397
:: آبان 1397
:: مهر 1397
:: شهريور 1397
:: مرداد 1397
:: تير 1397
:: خرداد 1397
:: ارديبهشت 1397
:: فروردين 1397
:: اسفند 1396
:: بهمن 1396
:: دی 1396
:: آذر 1396
:: آبان 1396
:: مهر 1396
:: شهريور 1396
:: مرداد 1396
:: تير 1396
:: خرداد 1396
:: ارديبهشت 1396
:: فروردين 1396
:: اسفند 1395
:: بهمن 1395
:: دی 1395
:: آذر 1395
:: آبان 1395
:: مهر 1395
:: شهريور 1395
:: مرداد 1395
:: تير 1395
:: خرداد 1395
:: ارديبهشت 1395
:: فروردين 1395
:: اسفند 1394
:: بهمن 1394
:: دی 1394
:: آذر 1394
:: آبان 1394
:: مهر 1394
:: شهريور 1394
:: مرداد 1394
:: تير 1394
:: خرداد 1394
:: ارديبهشت 1394
:: فروردين 1394
:: اسفند 1393
:: بهمن 1393
:: دی 1393
:: آذر 1393
:: آبان 1393
:: مهر 1393
:: شهريور 1393
:: مرداد 1393
:: تير 1393

آبر برچسب ها

تور کربلا , تور هوایی کربلا , تور زمینی کربلا , تور هوایی کربلا , کربلا , کربلا , تور کربلا هوایی , تور زیارتی کربلا , ثبت نام کربلا , تور زمینی کربلا , ثبت نام تور کربلا , امام حسین , زیارت کربلا , تور کربلا , تور زیارتی به کربلا ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ |